گذشته نیمه ای از شب خدایا
رسیده جان شب بر لب خدایا
فقان از سینه تا لاهوت می رفت
به روی شانه ها تابوت می رفت
رسیده جان شب بر لب خدایا
فقان از سینه تا لاهوت می رفت
به روی شانه ها تابوت می رفت
****
علی زین غم چنان مات است و مبهوت
که دستش را گرفته دست تابوت
دریغا از علی با آن دلیری
کند تابوت زهرا دستگیری
****
ز سخن افتاده ای با من ولی
پاسخم گو من علی هستم علی
خیز رفع غم از این غمناک کن
باز هم اشک علی را پاک کن
****
یک طرف خیل رسل دنبال او
یک طرف احمد به استقبال او
مرحمی خرج دل چاکم کنید
در کنار فاطمه خاکم کنید
منبع : وبلاگ حرم شاه