loading...
واحد فرهنگی هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
محب العباس(ع) بازدید : 65 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

به مناسبت ولادت حضرت رقیه (س)

الحق ملیکه ی همه عالم رقیه است

الحق دلیل ریزش اشکم رقیه است

زمزم نشد درست ز پاهای اسمعیل

با من بگو که خالق زمزم رقیه است

قدش خمیده شد که شود استوار دین

آنکه نمود قد یزید، خم رقیه است

در خیمه ی تو از کرم تو شدم اصیل

اصل اصیل نیت اصلم رقیه است

این یک نظر بود نظرم هست محترم

در بین بچه های تو اعلم رقیه است



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 77 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

در شهادت حضرت رقیه (س)

بنویس بابایش لبانش صد ترک داشت

انگار در دل چند غصه از فدک داشت

تنها سه سال از عمر این دختر گذشته

بنویس آیا طفل بی بابا کتک داشت

هی بوسه می زد بر لبان سرخ بابا

از بسکه بوسه بر لبان او نمک داشت

سر را چگونه با چنین وضعی کند پاک

از عمه ی خود انتظار یک کمک داشت

با معجرش خون لبان را پاک بنمود

اما لبان سرخ بابایش ترک داشت



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 83 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

اگر چه زخمی ام امّا کبوترم بابا

در آسمان نگاه تو می پرم بابا

چقدر ناز مرا می کشیدی و حالا

تو ناز می کنی و من که می خرم بابا

زبان گشا و بگو آن چه را که می پرسم

بگو عزیز دلم از برادرم بابا

بگو که حلق علی را چگونه پاشیدند

بگو برای من از او که خواهرم بابا

فدایت ای سر خونین دو چشم را وا کن

ببین زمانه چه آورده بر سرم بابا

ببین هجوم خزان را به گلشن رویم

گلم ولی به خدا زرد و پرپرم بابا

اگر چه لاغرم امّا عجیب خوشحالم

برای پر زدن امشب سبک ترم بابا

بیا ز خاک خرابه به آسمان بپریم

اگر چه زخمی ام امّا کبوترم بابا

 

سید محمد جوادی

 

محب العباس(ع) بازدید : 111 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

از لحظه های اول شام غریبان

رنج اسارت دیده ام در این خرابه

وقت وداعت بوسه ای بر من ندادی

از کار تو رنجیده ام تا این خرابه

بعد از علی اصغرت سوگند بابا

تنها به تو خندیده ام تا این خرابه

از لحظه برگشت اسب بی سوارت

با عمه ام نالیده ام تا این خرابه

از خارجی بودن یتیمی یا اسیری

من حرفهای بشنیده ام تا این خرابه

از ترس اینکه از سر نیزه بیفتی!

من بارها ترسیده ام تا این خرابه

از دیدن روی خبیث شمر و أخنس

چون جوجه ای لرزیده ام تا این خرابه

بابا زبس دیر آمدی من پیر گشتم

من صد قیامت دیده ام تا این خرابه

از بعد توهینی که بر لعل لبت شد

قربان شدن شد ایده ام تا این خرابه

 

جواد حیدری

 

محب العباس(ع) بازدید : 77 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

عمه بیا که کوکب بختم بر آمده

تابیده صبح وصل وشب غم سرآمده

شام سیاه و کلبه ویران و بی چراغ

مارا چه میهمان عزیز از در آمده

ای غمک رسیدگان دل افسرده مژده باد

کاینک مسیح با دم جان پرور آمده

بر گوی با کسی که یتیمم خطاب کرد

امشب ببین که باب مرا دربر آمده

گر پا برهنه در پی بابا دویده ام

امشب پدر به دیدن من با سر آمده

دیشب کجا بداست که با روی غرق خون

آمیخته به خاک و به خاکستر آمده

 

سید رضا موید

 

محب العباس(ع) بازدید : 102 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

دردِ کمر تمام توان مرا گرفت

این زخم ِ سر قرار و امان مرا گرفت

 

 

بابا سرم هنوز کمی تیر می کشد

دستی رسید و روح و روان مرا گرفت

 

 

تا پیش من رسید دگر مهلتم نداد

انگار از سر ِ تو نشان مرا گرفت

 

 

میخواستم که روسری ام را گره زنم

گیسو کشید و نطق زبان مرا گرفت

 

 

چیزی نمانده بود که زَهره تَرَک شوم

تهدیدِ او صدایِ فغان مرا گرفت

 

 

دانی چرا یتیم تو لکنت گرفته است

با یک کشیده لفظِ لسانِ مرا گرفت

 

 

دانی چگونه فاطمه آنشب مرا شناخت

از خود نشان قد کمان مرا گرفت

 

علي اكبر لطيفيان

 

محب العباس(ع) بازدید : 231 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

بابا خبرداری که من بیمار بودم ؟

اصلاً خبرداری کمی تب دار بودم ؟

از درد بازوی شکسته هر شبم را

دور خرابه گشتم و بیدار بودم

وقتی برای چند قدم کودکانه

محتاج یاری سرِ دیوار بودم

اول که دوری از تو و دوم صبوری

از اولش از این سفر بیزار بودم

دور از تو چشم عمو عباس بابا

از صبح امروز تا غروب بازار بودم

از این همه زحمت که من دادم به عمه

دیگر خودم فهمیده ام سربار بودم

محب العباس(ع) بازدید : 74 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

بلبلی امشب به ویران نغمه خوانی می کند
تلخ کامی دیده و شیرین زبانی می کند
دعوت از مهمان به جا آورده در بزم یزید
وز وفای عهد مهمان، قدردانی می کند
اشک و مژگان آب و جارو کرده آن ویرانه را
بین چه با احساس طفلی میزبانی می کند
دیدۀ اختر شمارش بر پدر روشن شده ست
مه به روی دامن و اختر فشانی می کند
گر چه طفل است و زمان جست و خیز او، ولی
شِکوه چون پیران ز درد و ناتوانی می کند
گفت بهر دیدن تو زنده ماندم تا کنون
مرگ دیگر از چه با من سرگرانی می کند؟
بهر ره رفتن ز اطفال دگر گیرم کمک
کودکت، جان بر لب است و سخت جانی می کند

 

علی انسانی

 

محب العباس(ع) بازدید : 101 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

بازم بهانه‌ی پدرش را گرفته است

داغی تمامی جگرش را گرفته است

 

چشم انتظار دیدن گم‌کرده‌ی خود است

دیشب ز نیزه‌ها خبرش را گرفته است

 

از بس ز آسمان بلا سنگ آمده

باشد که بمیرم، سرش را گرفته است

 

به حال و روز چشم نحیفش چه آمده؟

دستی نگاه مختصرش را گرفته است؟

 

ای وای! برای یک دو قدم می‌کِشد خودش

عمه بیا کمک! کمرش را گرفته است

 

حمیدرضا بشیری

 

محب العباس(ع) بازدید : 85 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

آمدی چشم فراقم روشن

قدمت بر سر چشمم بابا

از سر نیزه رسیدی بنشین

تا بیارم کمی مرهم بابا

 

قصّه ی هجر من و هجر شما

قصّه ی یوسف و یعقوب شده

صبر از عمّه گرفتم همه جا

دخترت قبله ی ایّوب شده

 

همه بر غربت من گریه کنند

فقط این قاتل تو می خندد

همه شب بی تو ندارم خوابی

عمّه ام چشم مرا می بندد

 

روی هر چشمه ی بی عاطفه ای

مثل یک بغض شکفتم بابا

هر کجا سفره ی دل وا کردم

فقط از درد تو گفتم بابا
 

سرِ پا می شوم و می افتم

دیگر از درد زمین گیر شدم

زحمت عمّه شدم ای بابا!

راحتم کن که دگر پیر شدم

 

حتماً از نیزه زمینت زده اند

که کمی دیر رسیدی بابا

می شناسیم؟ بگو چند شب است

دخترت را تو ندیدی بابا

 

رحمان نوازنی

 

محب العباس(ع) بازدید : 63 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

حاضرم پایِ سرِ تو سرِ خود را بدهم

جایِ پیراهن تو معجر خود را بدهم

سر بابای من و خِشت محال است عمه

عمه بگذار كه اول پر خود را بدهم...

...پهن كن تا كه سر  خار نگیرد به لبش

كم اگر بود پرِ دیگر خود را بدهم

زیورآلات مرا دختر همسایه گرفت

نذر انگشتَرَت انگشترِ خود را بدهم

مویِ من سوخته و مویِ پدر سوخته تر

حاضرم پایِ همین سر، سرِ خود را بدهم

دید ما تشنۀ آبیم خودش آب نخورد

خواست تا دیدۀ آب آور خود را بدهم

به دلم آمده یك وقت خجالت نكشم

پایِ لطفش نفس  آخر خود را بدهم

 

علی اکبر لطیفیان

 

محب العباس(ع) بازدید : 86 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

پیرهن را یادگار مادرش را پس بده

بی حیا انگشت و آن انگشترش را پس بده

این عروسک مال تو این تکه نان را هم ببر

هر چه می خواهی بزن اما سرش را پس بده

چشم و نامحرم زیاد است بر سر بازار شام

عمه ام طاقت ندارد معجرش را پس بده

آیه آیه شد علی اکبر ، و بابایم خمید

جان زهرا آیه های کوثرش را پس بده

کل امید دل بابا علی اکبر است

مصطفی و مادر و آن حیدرش را پس بده

اصغرم را من خودم دیدم که گرگی میدرید

راس او را که ربودی پیکرش را پس بده

بی قرار اصغر است و چشم او گریان رباب

پس بیا و مرحم چشم ترش را  پس بده

آب ها مال شما و مشک ساقی مال تو

لا اقل دست امیر لشکرش را پس بده

هر دو چشمان عمویم مثل گوهر بوده اند

دست او را که ندادی گوهرش را پس بده

این عروسک مال تو این تکه نان را هم ببر

هر چه می خواهی بزن اما سرش را پس بده

 

 مصططفي شالباف

 

محب العباس(ع) بازدید : 96 پنجشنبه 13 مهر 1391 نظرات (1)

 

شهر شام و شروع ماتم بعد

همه در دست نیزه و نیرنگ

چه شده شهر غرق در شادی

آن طرف آتش و هزاران سنگ



ای امان از دل رباب حزین

دل زینب هماره بی تاب است

بین سرها ، سری بود کوچک

بر سر نی، علی که در خواب است



کاروانی اسیر آمده است

هلهله، شادی و جسارت ها

بهر این قافله شده تکرار

قتل و غارت پی اسارت ها



گویمت من هماره تکراریست

داستان سه ساله، زخم نمک

میخ در پشت فاطمه لرزاند

مادر و شهر شام و باغ فدک



دختری که عزیز سقا بود

این رقیه همش زمین خورده

تا که نام عمو به لب آورد

تازیانه ز دست کین خورده



آه دور است چشم آب آور

آتشی دور خیمه ها افتاد

بعد عباس، سیلی و غارت

غصه بر قلب و جان ما افتاد



دیدی از روی نی، پدر جانم

این همه احترام نامردان

پُر تاول شده، همه بدنم

بوده ام زیر تیغ بی خردان


محمدمهدی عبدالهی

 

درباره ما
Profile Pic
بیت الزهرا (س) در سال 1386 فعالیت های فرهنگی مذهبی خویش را آغاز نمود و با عنایات آن بانوی مکرم وبلاگی با این عنوان به نیت اشاعه فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت طراحی گردید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از مطالب سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 798
  • کل نظرات : 114
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 116
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 137
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 137
  • بازدید ماه : 1,744
  • بازدید سال : 17,183
  • بازدید کلی : 158,425