loading...
واحد فرهنگی هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
محب العباس(ع) بازدید : 140 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

ماموران هارون الرشید ،بهلول را گرفتند و پیش او بردند و گفتند : این آدم دروغ گو

در شهر شایع کرده است که خلیفه دار فانی را وداع گفته اند .

خلیفه با عصبانیت پرسید: چرا دروغ به این بزرگی گفته ای ؟ 
بهلول جواب داد:
من تقصیری ندارم قربان !
دیدم مامور های شما در حق مردم ظلم و کوتاهی می کنند ،مطمئن شدم که حتما 
شما مرده اید .و اگر نه چرا آن ها جرات کرده اند و از حد خودشان تجاوز می کنند ؟!!! 

محب العباس(ع) بازدید : 129 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

آورده اند که شخصی به نزد خلیفه هارون الرشید آمد و ادعای دانستن علم نجوم 
نمود .
بهلول در آن مجلس حاضر بود و اتفاقا آن منجم کنار بهلول قرار گرفته بود بهلول 
از او سوال نمود آیا می توانی بگویی در همسایگی تو که نشسته ؟
آن مرد گفت: نمی دانم .
بهلول گفت :
توکه همسایه ات را نمی شناسی چه طور از ستاره های آسمان خبر می دهی آن
مرد از حرف بهلول جا خورده و مجلس را ترک نمود.
محب العباس(ع) بازدید : 130 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد... 

دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی... 

ملا قبول کرد، شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. 

گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است !!! 

دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی ! 

ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید... 

دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا ، انگار نهاری در کار نیست ؟! 

ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده ! 

دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود... 

ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم...! 

دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید؟! دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده !!! 

گفتند : ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند ؟! 

ملا گقت : چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟

محب العباس(ع) بازدید : 119 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (1)

آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود .
شیادی چون شنیده بود که بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت : 
اگر این سکه ها را به من بدهی در عوض ده سکه که همین رنگ است به تو
می دهم !!
بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است و ارزشی 
ندارد و به آن مرد گفت به یک شرط قبول می نمایم!
اگر سه مر تبه مانند الاغ عرعر کنی شیاد قبول نمود و مانند الاغ عرعر نمود .
بهلول به او گفت
خوب الاغ چون تو که به این خریت فهمیدی سکه در دست من است از طلاست 
من نمی فهمم که سکه های تو از مس است !!!!
آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .

محب العباس(ع) بازدید : 130 پنجشنبه 10 فروردین 1391 نظرات (2)

روزی خلیفه هارون الرشید باتفاق بهلول به حمام رفت .خلیفه از روی شوخی از 

بهلول سوال نمود اگر من غلام بودم چه ارزش داشتم ؟

بهلول جواب داد : پنجاه دینار .

خلیفه غضبانک شده گفت:

دیوانه تنها لنگی که به خود بسته ام پنجاه دینار ارزش دارد .

بهلول جواب داد من هم فقط لنگ را قیمت کردم ، خلیفه ارزشی ندارد !!!
درباره ما
Profile Pic
بیت الزهرا (س) در سال 1386 فعالیت های فرهنگی مذهبی خویش را آغاز نمود و با عنایات آن بانوی مکرم وبلاگی با این عنوان به نیت اشاعه فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت طراحی گردید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از مطالب سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 798
  • کل نظرات : 114
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 66
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 72
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 72
  • بازدید ماه : 1,679
  • بازدید سال : 17,118
  • بازدید کلی : 158,360