loading...
واحد فرهنگی هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
محب العباس(ع) بازدید : 92 شنبه 28 اردیبهشت 1392 نظرات (1)

 

ای که عالم ز تو فروزان است

ای که جامت به دست مستان است

می، ز جام ولای تو نوشم

چون ولای تو عین عرفان است

 

یا جواد الائمه ادرکنی

این دل من بدون سامان است

انقَدَر در شب ولادت تو

گریه کردم که دیده بی جان است

عاشقم عاشق جمال تو

تاب گیسو و زلف و خال تو

ابر بارانی دو چشم ترم

ای ولای تو گشته تاج سرم

یادی از کاظمین تو کردم

در مناجات هر شب و سحرم

کی شوم من کبوتر و از شوق

تا به بام حرم کمی بپرم

نذر کردم برای هیئتمان

از حریم تو پرچمی بخرم

تو جوادی و جود تو بسیار

دست اکرام تو بود پر کار

ای زبان عاجز از بیان شما

ای توان خدا توان شما

گشته ام از ته دلم آقا

عاشق عشق عاشقان شما

می خرم پس به قیمت جانم

معرفت را من از دکان شما

آرزویم بود به گوش خود

بشنوم نوکر از زبان شما

نوکرم نوکر غلام شما

پر کشیدم به سمت بام شما

حرکت پرچمت صفا دارد

فرش پایت چهل هما دارد

ای که موسی غلام دربارت

صد چو عیسی درت گدا دارد

نوکرت از شما در این شبها

التماس بسی دعا دارد

روی چشمم تو قیمتی بگذار

چشم خیسم چقدر بها دارد؟

گریه کردم به عشق میلادت

هستم آقا همیشه در یادت



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 47 شنبه 28 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

با تو باید سفر به بالا کرد

با تو باید نگه به عقبی کرد

شکر لله خدای خوبی ها

 در دل من محبتت جا کرد

 

تا که سلطان شنید خنده ی تو

دیده ها را ز شوق دریا کرد

خنده های درون گهواره

در دل آسمان چه غوغا کرد

نور پاک ولادتت آقا

تیرگی را به کلی امحا کرد

مادرت تا به تو نظر انداخت

درب لب را به روی تو وا کرد

با ولای تو مادر هستی

نامه ام را چه زود امضا کرد

چون درون دلم محبت بود

خالقم نامه ی مرا تا کرد

این دلم با تو آشنا گشت و

پشت بر تمام دنیا کرد

تیر عشق و محبتت آقا

در دل من ببین چه کارا کرد

یک نظر بر کرامتت ارباب

چهره ام را ببین چه زیبا کرد



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 82 شنبه 28 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم

دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم

بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن

یک سو دگر طریق مداوا گذاشتم

هر دلخوشی که عشق تو جایی در آن نداشت

آن را برای مردم دنیا گذاشتم

وقت عروج تا به مقام گدایی ات

پا روی شانه های مسیحا گذاشتم

 

زلفم گره به زلف تو خورده ست یا جواد

دل از دلم نگاه تو برده ست یا جواد

 

ای دلخوشی زندگی و حاصل رضا

دردانه ی رضا و عزیز دل رضا

چشم انتظار مرد غریبی نشسته بود

لطف خدا به یمن تو شد شامل رضا

میلاد تو سرور دل اهل بیت بود

ای از تو پر شده ز صفا منزل رضا

دیگر نیاز نیست به انگور زهر دار

حالا که خنده های تو شد قاتل رضا

 

سوگند می خورم که تو را دوست دارمت

یا حضرت جواد رضا دوست دارمت

 

خوشبو شدند با نفس تو گلاب ها

تاثیر یافتند ز چشمت شراب ها

اصلا بعید نیست ز دوزخ به امر تو

برداشته شوند تمام عذاب ها

ملک خصوصی تو و اجداد پاک توست

روی زمین وجب به وجب خاک و آب ها

هفتاد حرف علم فقط در کف شماست

گفتند از شما همه ی این کتاب ها

 

علم شما نبود ، دو عالم بنا نبود

خورشید و ماه و ارض و سما روی پا نبود

 

حق ، چشم من به شوق رخت آفریده ، تر

مرغوب تر ، هر آنچه بود آبدیده تر

هر کس که دید روی تو را جز خدا ندید

در حد خویش رنگ رخش شد پریده تر

زیبا ترین جمال اگر روی یوسف است

زیباتر است پیش تو دستش بریده تر

اقرار به ولایت تام تو کرده اند

در باغ میوه های لذیذ و رسیده تر

 

محصول های مزرعه ی سبز عترت ایم

محکوم به تحمل عمری محبت ایم

 

لطف تو گر نبود حیاتی نداشتیم

حتی به سفره نان بیاتی نداشتیم

نام تو را اگر که "محمد" نمی گذاشت

ما ذکر ناب چون صلواتی نداشتیم

روز جزا برای تجلی لطف توست

ورنه نیاز به عرصاتی نداشتیم

محشر خبر نبود اگر از حضور تو

ما که امید برگ براتی نداشتیم

 

روزی که دست ماست به دامان مادرت

آیا شود سری بزنی تو به نوکرت ؟

 

ای که به جود حق تو فقط مظهری جواد

همچون حسن تو ناز گدا می خری جواد

ابتر همان کسی ست که زخم زبان زده

کوری چشم کوردلان کوثری جواد

نه سال زیر سایه ی نور رضا فقط

کار تو بود از پدرت دلبری جواد

باید عصای پیری بابای خود شوی

باید کنی براش علی اکبری جواد

 

هر جا محاسن پدری هم سفید بود

گر داشت او پسر به دلش باز امید بود...

 

تو آمدی چراغ سرای رضا شوی

تو آمدی که صاحب دلهای ما شوی

تو آمدی نگفته به ماها کنی کرم

کی مایه ی خجالت دست گدا شوی ؟

با آن همه فضائل و جودت روا نبود

دور تو کف زنند و تو تشنه فدا شوی

هرگز سزا نبود سه روز و دو شب به خاک

بر پشت بام خانه تو بی جان رها شوی

 

صد شکر ، جسم پاک شما زیر پا نرفت

راست جدا نشد به روی نیزه ها نرفت



شاعر: رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 64 پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

مینویسم سر خط نام خداوند رضا

شعر امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟

از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟

آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد

" عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد "

آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟

یا که از چهره ی این طفل  نقاب افتاده؟

بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود

" دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود "

آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت

روزی شعر مرا حضرت معصومه (س) نوشت

عدد سائل این خانه زیاد است امروز

شعر وارد شده از باب جواد است امروز

باز با لطف رضا (ع) کار من آسان شده است

کاظمین دلم امروز خراسان شده است

دوست دارم که بگردم حرم مولا را

بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را

بنویسید که تقویم بهاری بشود

روز او روز پسر نام گذاری بشود

خالق از دفتر توحید جناس آورده

جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟

شک ندارم که از این حیله ی ابتر مانده

رو سپیدیست که بر چهره ی کوثر مانده

به رضا (ع) طعنه زدن جای تأسف دارد

گر چه یعقوب شده، مژده ی یوسف دارد

این جوان کیست که معنای قیامت شده است

سند محکم اثبات امامت شده است

گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است

با پیمبر (ص) صفت مشترکش بیشتر است

این جوان کیست که سیمای پیمبر (ص) دارد

بنویسید رضا (ع) هم علی اکبر (ع) دارد

اهلبیت آینه ی بی مثل قرآن اند

این جوان کیست که از خطبه ی او حیرانند؟

نسل در نسل، شما مایه ی ایمان من ید

من نفس می کشم از اینکه شما جان من ید

نزند دشمنت از روی حسادت نظرت

چند روزیست پریشان شدم آقا! پسرت...

غصه ای نیست اگر این همه دشمن دارد

پسرت حرز تو را تا که به گردن دارد

پسرت مثل علی(ع) بوده، امیر است امیر

پسرت چشمه ی جوشان غدیر است غدیر

آخر شعر من از قلب هدف می گذرد

کاظمین تو هم از راه نجف می گذرد

تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست

چون که بی نام علی (ع) ماه رجب کامل نیست

یا علی (ع) یا اسد الله عنان دست تو است

جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است

 شاعر: مجيد تال


محب العباس(ع) بازدید : 85 پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

سلام حضرت باران سلام یا مولا

امام زاده ی سلطان سلام یا مولا

 

گدا برای تو بودن بهانه می خواهد

ظهور معرفتی عاشقانه می خواهد

 

شکوه حسن تو را آسمان نمی داند

سرود اوج تو را جز ملک نمی خواند

 

نگاه لطف تو را عالمی گدا بوده

فقیر منّت آیات هل اتی بوده

 

سحاب رحمت و رافت ، عطای بی منّت

جواد جود و کرم ، نور ذاتی عصمت

 

قنوت صبح دعا در نگاه شبهایت

نشسته خیره به هر لحظه ی تماشایت

 

به جان خریده ام آقا مدال دینت را

شکوه صبح طلایی کاظمینت را

 

رفیق نیمه شب از آسمان دعایم کن

برای صبح زیازت مرا صدایم کن

 

صدا کن ای تو مرا مقتدای زیبایی

سرود آبی گلواژه های دریایی

 

مدام معتکفم در حریم احسانت

نشسته ام به گدایی روح ایمانت

 

نشسته ام که امام الهدی مرا بخری

مرا خریده و تا وادی فنا ببری

 

شبیه رقص کبوتر کنار آینه ها

طواف می کنم این لحظه ها به دور شما

 

کنار شمع وجودت که حرف سرما نیست

تو هستی از چه بترسم که نار بر ما نیست . . .

 شاعر: وحيد محمدي


محب العباس(ع) بازدید : 63 پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

تا از مژه ات تیر در ابرو بگذاری

صد داغ نهان بر دل آهو بگذاری

 

نه یوسف بی ظرفیتی تا که به بازار

 

زیبایی خود را به هیاهو بگذاری

 

این گونه که موزونی و خوش، بین دو ابروت

 

هر شب به گمانم که ترازو بگذاری !

 

ای ماه جوان! بگذر از این سو که جهان را

 

انگشت عجب بر لب چاقو بگذاری

 

ای ماه جوان! آه ولی زود نباشد :

 

کامل نشده دست به زانو بگذاری؟!

 

وقت است که بنشینی و شب های جهان را

 

توصیف کنی، شانه به گیسو بگذاری

 

مهدی رحیمی


محب العباس(ع) بازدید : 48 پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

ای که هنگام کـرم مظهـر الطاف خدایی

 

باب حاجات و یم جود، جواد ابن رضایی

 

غیر تـو کس گـره از کار خـلایق نگشاید

 

که تو از عقده گشایان جهان، عقده‌گشایی

 

ز چه کس جود بخواهم؟ تو کریمی تو جوادی

 

بـه کجـا درد بیـارم؟ تـو طبیبـی تو دوایی

 

ز که حاجت طلبم غیر تـو ای بـاب حوائج

 

بـه کـه امیـد ببنـدم تـو امیـد دل مـایی

 

تو که هم چون پدر خویش کریمی و رئوفی

 

شـود آیـا کـه دم مـرگ بـه بالین من آیی

 

ای همـه آینــۀ آیــۀ تطهیــر، خــدا را

 

چـه شـود گـر دل آلـودۀ مـا را بربایـی؟

 

آمـدم دست توسـل به حریمت بگشایم

 

چه دعایی به حضور تو بخوانم؟ تو دعایی

 

نیست امکان گذشتن ز گذرگـاه صراطم

 

تو مگـر این کـه گذرنامه‌ام امضـا بنمایی

 

تـو مگـر از مـن افتـاده ز پـا دست بگیری

 

تــو مگـر زنـگ ز آیینــۀ قلبــم بزدایــی

 

ما همانا ز تو دوریم و تو نزدیک‌تر از جـان

 

عجبــا در دل مایــی و ندانیــم کجــایی

 

بس‌که دنبال گدا دست عطای تـو دراز است

 

مشتبه گشته به قومی که تو محتاج گدایی

 

تو که بر چشم همـه پای نهی در دم مردن

 

خود در آن حجـرۀ دربسته دمِ مرگ، چرایی؟

 

اشـک بـر غـربت و مظلومی تو از چه نریزم؟

 

کـه غریـب استـی و فرزنـد غـریب‌الغربایی

 

گر ببرند ز هم روز و شب اعضای تو «میثم»

 

بـِه کـه یک لحظه فتد بین تو و یار، جدایی

 

استادسازگار


محب العباس(ع) بازدید : 84 یکشنبه 23 مهر 1391 نظرات (1)

 

مظلوم تر از جواد بغداد نداشت                       آن مظهر داد تاب بیداد نداشت

می خواست که فریاد کند تشنه لبم            از سوز جگر طاقت فریاد نداشت

                                      

             سید رضا مؤید

 

محب العباس(ع) بازدید : 72 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

 

ابن الرضا 

 

  نشسته خاك سر دل ، هوا گرفته شده  

به عرش مجلس سوگ و عزا گرفته شده

گلی ز گلشن زهرا دوباره پرپر شد

شبیه حال علی حال ما گرفته شده

تنی به حجره ی خاکی کبود افتاده

تنی که تاب از آن با بلا گرفته شده

به گوشه ی جگرش زهر جای خوش کرده

اگر که طاقت از این دست و پا گرفته شده

توان نمانده كه لب را به روی لب بزند

که جان ز پیکر ابن الرضا گرفته شده

میان هلهله حتی کنیز ها گریند

که خنده از لب آقای ما گرفته شده

صدای آه هم از این گلو نمی آید

از این دهان شکسته نوا گرفته  شده

ز زخم های سر و صورتش نمایان است

سرش به گوشه ی دیوار ها گرفته شده

تنش سه روز و سه شب زیر تابش خورشید.

دوباره روضه ای از کربلا گرفته شده

 

رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 97 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

 

مرد غریب

 

بابا رضا بیا نفس آخر من است

سوزان میان تب همه ی پیکر من است

تا آه می کشم ز لبم لاله می چکد

یک باغ سرخ رنگ به دور و بر من است

آیینه ی جوان کبود علی شدم

چشم انتظار دیدن من مادر من است

خواهر نداشتم که کند گریه در غمم

قلب کنیزهای حرم مضطر من است

هر مرد درد خویش بگوید به همسرش

غربت ببین که قاتل من همسر من است

با هلهله عزای مرا گرم می کند

حالا که روی خاک فتاده سر من است

بر آب آب گفتن من خنده می زند

خوشحال در برابر چشم تر من است

با یاد کام تشنه ی آقای بی کفن

خشکیده و ترک ترک این حنجر من است

 

رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 98 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

 

بدن کبود

 

پاییزی است حال و هوای جوانی ات

طوفان غم رسیده كه سازد خزانی ات

تاثیر کرده زهر به اعضای پیکرت

چون لاله ای نموده تو را ارغوانی ات

در هلهله صدای ضعیف تو گم شده

لبخند می زنند به اختر فشانی ات

هرچه کبود می شوی و داد می زنی

می رقصد این شریک تو در زندگانی ات

آبت نمی دهد به خدا دست و پا مزن

رحمی نمی کند به تو و نیمه جانی ات

در لحظه های آخرت ای یاس فاطمه

بوی مدینه می رسد از روضه خوانی ات

از بس که یاد پهلوی بشکسته بوده ای

مویت سپید گشته به اوج جوانی ات

مثل حسن اگر چه ندیدی تو گفته اي :

مادر... فدای صورت رنگین کمانی ات

 

رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 88 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

 

حسرت ديدار

 

نيش و كنايه هاست كه از يار مي خورم

از دست يار زهر شرر بار مي خورم

اصلا به جنگ و نيزه و لشكر نياز نيست

وقتي ميان خانه ز دلدار مي خورم

دارم ز همسري كه ز من جز صفا نديد

چوب كدام تندي رفتار مي خورم

شعله شود بلند از اين زخم بر جگر

تا آب از دو چشم گهر بار مي خورم

از اين صداي هلهله آزار مي كشم

با جان خسته غصه ي بسيار مي خورم

وقتي كه مي برند مرا روي پشت بام

با صورتم به گوشه ي ديوار مي خورم

پهلو شكسته مادر كم سن و سال من

ديگر بيا كه حسرت ديدار مي خورم

 

رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 93 سه شنبه 18 مهر 1391 نظرات (3)

 

آیات تشنگی است سرود زبان من

مرثیه های داغ عطش ترجمان من

جز آیه های درد، ترنم نمی کنم

یعنی که زهر برده تمام توان من

سوز عطش گلوی مرا زخم کرده است

 بیخود نشد شکسته شکسته بیان من

از بس که تشنگی تب و تاب مرا ربود

 خشکیده ذره ذره زبان در دهان من

این حُجره نیست مقتل جان کندن من است

 خود قاتل است همسر نا مهربان من

آیا جواب آه غریب است کف زدن؟

 هر هلهله ست خنجر تیزی به جان من

این جا نفس به سینه من حبس می شود

 دشمن نشسته منتظر نیمه جان من

گیرم چراغ عمر مرا هم کنی خموش

 خاموش کی کنی تو فروغ نهان من؟

از حجره تا به بام تنم زخمه زخمه شد

 این راه پله می شکند استخوان من

افسوس قاتل پسر فاطمه شدی

 خیری کجا رسد به تو از دشمنان من

کُشتی مرا به فصل جوانی خدا کند

 رحمی کنی بر پسر نوجوان من

هادی بیا وقت جدایی نظاره کن

 بر بام خانه بی کفنی میزبان من

 

مهدی میری

 

محب العباس(ع) بازدید : 79 سه شنبه 18 مهر 1391 نظرات (0)

 

حجت کبریا امام جواد

کعبـۀ انبیـا امام جواد

قبلـۀ اولیـا امام جواد

بابـی انـت یـا امام جواد

بابی انت یا امام جواد

تـو ابالهــادی و اباالکــرمی

تـو کلیـم‌الله مسیــح دمـی

تو مقام و تو حجر، تو حرمی

تـو مراد همـه، تـو باب مراد

بابی انت یا امام جواد

تشنــۀ کوثــر ولای تـوأم

سرفرازم که خاک پای توام

سائلـم؛ سائـل گدای تـوام

دامنت را ز کف نخواهم داد

بابی انت یا امام جواد

نالـه و اشک و آه آوردم

گرد عصیان ز راه آوردم

به حـریمت پنـاه آوردم

کـرمت را نمی‌بــرم از یــاد

بابی انت یا امام جواد

تو ز عالـم گره‌گشایی تو

تو امامی، تو رهنمایی تو

تو عزیـز دل رضـایی تو

که رضـا بر لب تو بوسه نهاد

بابی انت یا امام جواد

ای به دست تو باز، مشکل من

یـاد رویـت چـراغ محفل من

کاظمیـن تــو قبلــۀ دل من

کعبۀ دل ز جـان سلامت باد

بابی انت یا امام جواد

تو جوادی و سائلت عـالم

کمترین سائل درت حاتم

ای فدای کرامتت گـردم

قدر من کم، عنایت تـو زیاد

بابی انت یا امام جواد

تو جـواد و پـدر امــام رئـوف

جود کرده به خاک پات وقوف

لطفت افزون‌تر از حروف و الوف

بلکـه وصفت فراتـر از اعداد

بابی انت یا امام جواد

حیف کز حق خود شدی محروم

مثـل اجـداد طاهـرت مظلـوم

کرد یارت ز زهر کین مسموم

شـرر زهـر در دلــت افتــاد

بابی انت یا امام جواد

تو که سرو ریاض دین بودی

تو که خود باغبان دین بودی

در امامان جوان‌تـرین بودی

از چه شد یار مار و زهرت داد؟

بابی انت یا امام جواد

تو که بر جسم دین روان بودی

تو که توحیــد را نشـان بـودی

به چه تقصیر تشنه جان دادی؟

رفت آهـت بـر آسمان ز نهاد

بابی انت یا امام جواد

دل «میثم» هماره سوزد از این

کـه نهادنـد ای ســلالۀ دیـن

بـدنت را سـه روز روی زمیـن

مثـل جـدت حسیـن از بیـداد

بابی انت یا امام جواد

 

غلامرضا سازگار

 

محب العباس(ع) بازدید : 137 سه شنبه 18 مهر 1391 نظرات (0)

 

سر را ز خاك حجره اگر بر نداشتی

تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی

خواهر نداشتی كه اگر بود می شكست

وقتی كه بال می زدی و پر نداشتی

از طوس آمدم كه بِگِریَم در این غمت

یاری به غیر چند كبوتر نداشتی

وقتی كه زهر بر جگرت چنگ می كشید

جز یا حسین ناله ی دیگر نداشتی

ختمی گرفته اند برایت كبوتران

لبخند می زدند و تو باور نداشتی

تو تشنه كام و آب زمین ریخت قاتلت

چشمت به آب بود و از آن بر نداشتی

كف می زدند دور و برت تا كه جان دهی

كف می زدند و تاب به پیكر نداشتی

كف می زدند ولیكن به روی دست

دست ز تن جدای برادر نداشتی

شكر خدا كه پیرهنی بود بر تنت

یا زیر نیزه ها تن بی سر نداشتی

شكر خدا كه لحظه ی از هوش رفتنت

خواهر نداشتی، غم معجر نداشتی

 

حسن لطفی

 

محب العباس(ع) بازدید : 106 جمعه 12 خرداد 1391 نظرات (0)

ای که عالم ز تو فروزان است

ای که جامت به دست مستان است

می، ز جام ولای تو نوشم

چون ولای تو عین عرفان است

 

یا جواد الائمه ادرکنی

این دل من بدون سامان است

انقَدَر در شب ولادت تو

گریه کردم که دیده بی جان است

عاشقم عاشق جمال تو

تاب گیسو و زلف و خال تو

ابر بارانی دو چشم ترم

ای ولای تو گشته تاج سرم

یادی از کاظمین تو کردم

در مناجات هر شب و سحرم

کی شوم من کبوتر و از شوق

تا به بام حرم کمی بپرم

نذر کردم برای هیئتمان

از حریم تو پرچمی بخرم

تو جوادی و جود تو بسیار

دست اکرام تو بود پر کار

ای زبان عاجز از بیان شما

ای توان خدا توان شما

گشته ام از ته دلم آقا

عاشق عشق عاشقان شما

می خرم پس به قیمت جانم

معرفت را من از دکان شما

آرزویم بود به گوش خود

بشنوم نوکر از زبان شما

نوکرم نوکر غلام شما

پر کشیدم به سمت بام شما

حرکت پرچمت صفا دارد

فرش پایت چهل هما دارد 

ای که موسی غلام دربارت

صد چو عیسی درت گدا دارد

نوکرت از شما در این شبها

التماس بسی دعا دارد

روی چشمم تو قیمتی بگذار 

چشم خیسم چقدر بها دارد؟

گریه کردم به عشق میلادت

هستم آقا همیشه در یادت



سروده جعفر ابوالفتحی


محب العباس(ع) بازدید : 116 جمعه 12 خرداد 1391 نظرات (0)

با تو باید سفر به بالا کرد

با تو باید نگه به عقبی کرد

شکر لله خدای خوبی ها

 در دل من محبتت جا کرد

 

تا که سلطان شنید خنده ی تو

دیده ها را ز شوق دریا کرد

خنده های درون گهواره 

در دل آسمان چه غوغا کرد

نور پاک ولادتت آقا

تیرگی را به کلی امحا کرد

مادرت تا به تو نظر انداخت

درب لب را به روی تو وا کرد

با ولای تو مادر هستی

نامه ام را چه زود امضا کرد

چون درون دلم محبت بود

خالقم نامه ی مرا تا کرد

این دلم با تو آشنا گشت و

پشت بر تمام دنیا کرد

تیر عشق و محبتت آقا

در دل من ببین چه کارا کرد

یک نظر بر کرامتت ارباب

چهره ام را ببین چه زیبا کرد



سروده جعفر ابوالفتحی

محب العباس(ع) بازدید : 109 سه شنبه 09 خرداد 1391 نظرات (0)

آن گل که سرآغاز شکوفائی بود

رخسارۀ او بهشت رویائی بود

وقتی که در آغوش رضا می خندید

چون دیدن باغ گل تماشائی بود

×××

با مهر تو دل سپهری از نور شود

با یاد تو سینه وادی طور شود

تنها نه ز مقدم تو شاد است رضا

کز آمدنت فاطمه مسرور شود

×××

ای گل که فضا معطر از بوی تو بود

سر تا سر یثرب همه مشکوی تو بود

وقتی که رضا تو را در آغوش گرفت

در دیدۀ او نقش گل روی تو بود

سید هاشم وفایی

منبع : وبلاگ حسینیه

محب العباس(ع) بازدید : 120 سه شنبه 09 خرداد 1391 نظرات (0)

قسم به آن که به گنجشک بال و پر داده

همان که بال قنوت دم سحر داده

قسم به سوره ی خورشید و آیه آیه ی آن

که نور را به دل روشن بشر داده

قسم به آه درختی بدون بَر، که جبر

شکوه ساقه ی خود را به یک تبر داده

دمیده بر دم صور مدینه اسرافیل

ترانه خوانده و آواز عشق سر داده

که هان تمامی هفت آسمان نظاره کنید

فلک به دامن خورشیدتان قمر داده

کسی که وارث پیغمبر است ابتر نیست

خدا دوباره به این خاندان پسر داده

پسر نه کوثر قرآن ضامن آهو

جواد آل علی جان ضامن آهو 


همان که سجده گهش آسمان عیسی شد

همان که خاک درش کوه طور موسی شد

همان که ذره شد از لطف چشم او خورشید

همان که قطره ز شوق نگاش دریا شد

همان که روشنی چشم آسمانی هاست

ستاره ی سحر آسمان بابا شد

همان که در وسط طعنه ها و تهمت ها

رسید و قصه ی کوثر دوباره احیا شد

مدینه مکه و ریحانه هم خدیجه ی آن

رضا رسول خدا و جواد، زهرا شد

رسید سیب بهشت خدا، خدا را شکر

رسید یوسف یعقوب ما، خدا را شکر

محسن عرب خالقی

منبع : وبلاگ حسینیه

محب العباس(ع) بازدید : 108 سه شنبه 09 خرداد 1391 نظرات (0)

نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد

تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد

تو آمدی و خبر آمد از سرادق عرش

زمین برای همیشه پر از مسیحا شد

درست مثل زمان تولد زهرا

مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد

هزار حظّ منزّه به دیده اش آمد

همین که چشم ستاره به روی تو وا شد

و آسمان اگر امروز این همه بالاست

به پای قامت طوبایی شما پا شد

صدای پای کریمانه تو می آید

دلم به پشت در خانه تو می آید

تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است

دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است

میان خیل هزاران هزار بخشنده

برای جود خودش انتخابتان کرده است

حساب کردم و دیدم چهارده قرن است

مرا پیاله به دست شرابتان کرده است

تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن

تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است

قسم به کعبه برای شفاعت فرداست

اگر جواد الائمه خطابتان کرده است

خدا سرشته تو را، تا که مثل نور کند

کریمی اش به کریمی تو ظهور کند

علی اکبر لطیفیان

منبع : وبلاگ حسینیه

درباره ما
Profile Pic
بیت الزهرا (س) در سال 1386 فعالیت های فرهنگی مذهبی خویش را آغاز نمود و با عنایات آن بانوی مکرم وبلاگی با این عنوان به نیت اشاعه فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت طراحی گردید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از مطالب سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 798
  • کل نظرات : 114
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 72
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 78
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 78
  • بازدید ماه : 1,685
  • بازدید سال : 17,124
  • بازدید کلی : 158,366