loading...
واحد فرهنگی هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
محب العباس(ع) بازدید : 77 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (1)

 

اصلا حسین این دل ما دست مجتباست

اصلا حسین دست شما دست مجتباست

باشد ... برات کرببلا را نمی دهی ؟

اصلا برات کرب و بلا دست مجتباست

من منتظر شوم بشود محشری که تا

عالم نظر کند که چه ها دست مجتبی است

تنها نه عالمین نه جن و ملک حسین

اصلا تمام عرش خدا دست مجتباست

من فرض می کنم که سه تا دل به من دهی

یکی برای توست ، دوتا دست مجتبی است

آقا نه اینکه از وجنات تو کم شود

اصلا حسین صحن رضا دست مجتباست

سوز و نوای داخل هر روضه ی شما

از قلب نیست سوز صدا دست مجتباست

تو شاهی ای حسین و گدای شما منم

حی و ممات شاه و گدا دست مجتباست

 

 

 

سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 72 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (0)

 

بعضی زمانها هر گدائی یا کریم است

آن وقت حساب یا کریمان با کریم است

همّیشه در جا می زنم من در گدائی

آقا کرامت می کند آقا کریم است

وقتی عنایت می کند بر سائلانش

انگار که دنیا و مافیها کریم است

تا بی نهایت می رود طول کرامت

من هم گدائی میکنم او تا کریم است

نامش دلیل بخشش آدم شده پس

قبل از وجود آدم و حوّا کریم است

مثل حسین فاطمه در بین گودال

حتی برای ابن مرجان ها کریم است

از او فقط یک قطره می خواهی عجیب است

اندازه ی پهنای صد دریا کریم است

در این قبیله هم پسرها مادری اند

او هم شبیه حضرت زهرا کریم است

 

 

سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 46 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

وقتش رسیده تا که قدری با خدا باشم

به اصل خود برگردم از غفلت جدا باشم

 

با اهل دنیا هر چه بودم دگر کافی است

حالا زمانش شد که با اهل ولا باشم

 

من فطرتم میل مناجات سحر دارد

در آسمان بندگی باید رها باشم

 

امشب که قرص کامل مهتاب را دیدم

مطلوب باشد گرم تسبیح و دعا باشم

 

دیدم هم اکنون که بساط عاشقی جور است

خوب است من هم در مدینه یک گدا باشم

 

با یک توسل بر نخی از چادر زهرا

خاک قدوم یوسف خیر النسا باشم

 

غم ز آتش دوزخ ندارم تا حسن دارم

وقتی که اسم اعظمی چون یا حسن دارم

 

بیداری یا خواب است رویایی که می بینم

هست آسمان یا که زمین جایی که می بینم

 

بوی کرم می آورد دوش نسیم امشب

حل می شود اکنون معمایی که می بینم

 

با کاسه های خالی خود سائلان جمع اند

دور و بر سکوی زیبایی که می بینم

 

کیسه به دوشی از مسیر آشنا آمد

گویی غریبه نیست آقایی که می بینم

 

قدّ حسودان است کوتاه و نمی بینند

در ازدحام این قد و بالایی که می بینم

 

از دست عیسی نیز آری بر نمی آید

اعجازهای این مسیحایی که می بینم

 

آن ها که امروزند بند قرص نان تا شب

هرگز نمی بینند فردایی که می بینم

 

تا که گدایی هست شب گرد کریمی هست

ما را چه غم تا سفره مرد کریمی هست

 

این سفره از روی زمین تا آسمان پهن است

از آسمان هم تا به بالاتر از آن پهن است

 

بالاتر از آن هم خبر آورده جبرائیل

نزد ملائک سفره این خاندان پهن است

 

از یک سر این سفره در یثرب نشانی است

آن یک سر سفره ولی تا بی نشان پهن است

 

این جا دهان میمانان لقمه بگذارند

این جا بساط مهر و لطف میزبان پهن است

 

وقتی که صاحب سفره فرزند علی باشد

جای تعجب نیست بهر دشمنان پهن است

 

هر قدر خواهی ببر کم که نمی آید

هر وقت خواهی بیا این آستان پهن است

 

حاتم از این جا می برد روزی هر سالش

یعنی حسن هر سال مسکینی است دنبالش

 

از هر چه جز عشق تو بیزاری خوشم باشد

در سینه از مهرت نگهداری خوشم باشد

 

گویند بیکاران سراغ سائلی آیند

گر سائلی این است بی کاری خوشم باشد

 

حتی شده یک بار در ماه خدا آقا

مهمان من باشی به افطاری خوشم باشد

 

تنها همین که دوستت دارم الهی شکر

تنها همین که دوستم داری خوشم باشد

 

عصیان شکسته بال پروازم به سویت را

از دوش من بارم تو برداری خوشم باشد

 

وقتی سحرها آسمان ها هم صدای توست

با گوش جان تا صبح بیداری خوشم باشد

 

از گریه بر تو فاطمه خوشحال می گردد

پس در تمام زندگی زاری خوشم باشد

 

برگ برات کربلا که سرنوشت ماست

بسته به امضای تو آقای بهشت ماست

 

گر چه تو هم چون من گدایی مبتدی داری

اما به ما هم باز لطف بی حدی داری

 

باید بنای یک کرم خانه به پا سازند

در هر کجایی که تو رفت و آمدی داری

 

هم وارث صبر امیرالمومنین هستی

هم در شجاعت تو نشان احمدی داری

 

آدم به حُسن نور تو مرد عبادت شد

یعنی که هر جا نامت آید معبدی داری

 

رعشه به اندامت به هنگام نماز افتد

باران اشکی نیمه شب در مسجدی داری

 

یاد غریبی تو دیشب خواب می دیدم

دیدم که مانند حسینت گنبدی داری

 

آقا شما هم در مدینه گوشه بستر

هم کنج کوچه مقتلی و مشهدی داری

 

روی زمین تو گوش واره دیده ای یک روز

در کوچه ها تو گوش پاره دیده ای یک روز

 
رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 65 یکشنبه 23 تیر 1392 نظرات (0)

 

شکرلله که مرا چشم تری هست هنوز

از غم عشق تو اشک بصری هست هنوز

باک از آتش عشق تو ندارم عشقم

بهر سوزاندن جانم جگری هست هنوز

صبح ها بهر مناجات ، تو خواندی ما را

پس در این قلب ز مهرت اثری هست هنوز

بار و بندیل نبستیم ولی می گوییم

در ره عشق تو مرد سفری هست هنوز

دار عشق تو چه زيباست است اگر سر باشد

جهت زینت این دار سری هست هنوز

قول دادم که پرم سوخته باشد در شمع

آه ... نزد من پروانه پری هست هنوز

همه خوبند ولی حال گدایان بهتر

شکر دارم که گدا را سحری هست هنوز

 ناله زد "ینصرنی" معنیَش این باشد که

جلوی نیزه ی دشمن پدری هست هنوز

یارها رفته و شش ماهه فقط جامانده

جهت ذبح شدن یک پسری هست هنوز


سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 65 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

به مناسبت ولادت حضرت رقیه (س)

الحق ملیکه ی همه عالم رقیه است

الحق دلیل ریزش اشکم رقیه است

زمزم نشد درست ز پاهای اسمعیل

با من بگو که خالق زمزم رقیه است

قدش خمیده شد که شود استوار دین

آنکه نمود قد یزید، خم رقیه است

در خیمه ی تو از کرم تو شدم اصیل

اصل اصیل نیت اصلم رقیه است

این یک نظر بود نظرم هست محترم

در بین بچه های تو اعلم رقیه است



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 77 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

در شهادت حضرت رقیه (س)

بنویس بابایش لبانش صد ترک داشت

انگار در دل چند غصه از فدک داشت

تنها سه سال از عمر این دختر گذشته

بنویس آیا طفل بی بابا کتک داشت

هی بوسه می زد بر لبان سرخ بابا

از بسکه بوسه بر لبان او نمک داشت

سر را چگونه با چنین وضعی کند پاک

از عمه ی خود انتظار یک کمک داشت

با معجرش خون لبان را پاک بنمود

اما لبان سرخ بابایش ترک داشت



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 66 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

مدح امیرالمومنین (ع)

سائل کجا کجا شه اکرام حیدر است

عارف کجا کجا که علی حوض کوثر است

الله اکبر من عاشق فقط علی است

حیدر فقط به معنی الله اکبر است

خاک ره گدای علی می شوم ز عشق

زیرا گدای کوی علی از همه سر است

با ذکر یا علی به خدا مست می شوم

بهتر ز ذکر نام علی نام مادر است

ذکر لبم به وقت تولد علی شد و

وقت ممات هم بخدا ذکر آخر است

هر کس که مس شده دلش اینبار بشنود

دست علی فقط بخداوند زرگر است



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 51 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

مدح امیرالمومنین (ع)

من ز عشق مرتضی دم می زنم

شعله بر کفار عالم می زنم

می گساری می کنم با جام عشق

طعنه ها بر آب زمزم می زنم

عشرت من بردن نام علیست

چنگ بر دامان میثم می زنم

عزت من در دوعالم این بود

دیگ نذری ورا هم می زنم

هر که شد منکر ولای مرتضی

بر دهانش مشت محکم می زنم

 

سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 71 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

 

مناجات با امام زمان عج



با تو راه عشق ناهموار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست

شک به سالم بودن دل میکنم

چون ز داغ عشق تو بیمار نیست

پس چه خیری در من سینه زن است

سینه کوبت صبح ها بیدار نیست

پشت تو خالی شده از خوبها

پشت تو نیم متر هم دیوار نیست

رفت و آمد با همه دارم عزیز

قلب من از غیر تو بیزار نیست

جبر و منطق پیش تو زانو زده

پیش من یکدانه هم پرگار نیست

بهر این دل صافکاری لازم است

نوکر تو خوب و خوش کردار نیست



سروده جعفر ابوالفتحی

 

محب العباس(ع) بازدید : 69 شنبه 28 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

غم خانه خراب می شود تا شش ماه

می سوزد و آب می شود تا شش ماه

هر کس که دعایی بکند از امشب

با لطف تو مستجاب می شود تا شش ماه

×××

تا نام شما روی لب ما باشد

روشن تر از این روز،شب ما باشد

سوگند به نامت ای علیِّ اصغر

دم از تو زدن تاب و تب ما باشد

×××

روشن شب تار می شود از امشب

غم پا به فرار می شود می شود از امشب

فصل دل عشاق علیِّ اصغر

شش ماه بهار می شود از امشب

×××

هستم همه شب یاد تو ای شه زاده

محتاج به امداد تو ای شه زاده

ای کاش که امر فرج امضا بشود

از برکت میلاد تو ای شه زاده

 

سیدمجتبی شجاع

محب العباس(ع) بازدید : 65 شنبه 28 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

بیا که سیر چمن در بهار باید کرد

ز طرف  باغ ولایت گذار باید کرد

یگانه لالۀ نشکفتۀ حسین شکفت

بیا که رو به سوی لاله زار باید کرد

برای دیدن این غنچۀ تماشائی

گلاب اشک به راهش نثار باید کرد

مدینه از قدم او بهشت امید است

بیا که رو به سوی آن دیار باید کرد

اگر چه مصحف عمرش تمام شش ورق است

به عمر کوته او افتخار باید کرد

شب ولادت او شد بهار شادی و غم

اگر چه زین دو یکی اختیار باید کرد

به آستانۀ باب الحوائج ای مسکین

به غیر عرض توسل چه کار باید کرد؟

همیشه خوانده ام  او را به وقت شادی و غم

که نام نامی او را شعار باید کرد

ز خاک درگه او بر مدار سرای دل

که کسب عزّت و قدر و وقار باید کرد

شبی به کرب وبلای حسین، محفل اُنس

به یاد اصغر او برقرار باید کرد

گه شهادت خود با تبسمش می گفت

که عشق را به جهان پایدار باید کرد

به مهر او چو «وفائی» همیشه رو کن، دل

که فکر روشنیِ شام تار باید کرد

 

سید هاشم وفایی

محب العباس(ع) بازدید : 75 جمعه 27 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

اصغر ای دردانه ی ارباب عشق

اختری در دامن مهتاب عشق

 

ای گلِ خورشید رنگ فاطمه

هستی بابا، قشنگ فاطمه

 

ای رخت آیینه ی حیدر نما

حیدر شش ماهه ی کرب و بلا

 

تو بزرگی گر به ظاهر کوچکی

در میان خوب رویان هم تکی

 

دست های کوچکت مشکل گشاست

چشم های خسته ات دارالشفا ست

 

بند قنداقت بُوَد حبل المتین
اشک چشمت زمزم اهل یقین

محب العباس(ع) بازدید : 62 جمعه 27 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

با تبسم لعل لب را باز کن

می خرم نازِ تو را من، ناز کن

 

حوریان محوِّ رخِ مه پاره ات

کعبه ی خیل ملک گهواره ات

 

گردش چشمان تو عشق آفرین

رشته ی قنداقه ات حبل المتین

 

زینت آغوشِ دامانِ رباب

آینه گردانِ رویت آفتاب

 

عالم و آدم همه محتاج تو

بر سر دوش پدر معراج تو

 

بسته بر هر تار موی تو نجات

تشنه ی لب های آب فرات

 

کودکی اما به معنا پیرِ عشق

روی دستم می کنی تفسیر عشق

 

آمدی فارغ ز تنهایی شدم

از تماشایت تماشایی شدم

محب العباس(ع) بازدید : 75 جمعه 27 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

چشم یعقوب مسیل نیل است

کودکی در بغل راحیل است

می توان خواند ز پیشانی طفل

چون مسیحا نفس انجیل است

آیه ها می چکد از لعل لبش

گریه اش لحن خوش ترتیل است

بال فطرس شده گهواره ی او

سایه بانش پر جبرائیل است

علوی زاده ای از نسل خلیل

این پسر، کنیه اش اسماعیل است

خنده اش روح غزل های بهار

خنده اش شعر پر از تمثیل است

 عرشیان سر خوش آهنگ و طرب

تار و دف در کف اسرافیل است

ریسه آویخته از عرش به فرش

این هنرمندی میکائیل است

مات و مبهوت ملائک دیدند

خنده ای بر لب عزرائیل است

رونقی داده به بازار شعف

 حجره ی غصه و غم تعطیل است

صدقه می دهد امشب  آقا

دست هر حور و ملک زنبیل است

چه صف طول و درازی دارند!

آخرین کس ته صف هابیل است

هاتفی گفت به ارباب بهشت

 پسرت مایه ی فخر ایل است

وقت کوچ است، برو قافله دار

نفرات سفرت تکمیل است



وحید قاسمی

 

محب العباس(ع) بازدید : 74 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

 

ما را كه غير داغ غمت‏بر جبين نبود

نگذشت لحظه‏اى كه دل ما غمين نبود

هرچند آسمان به صبورى چو ما نديد

ما را غمى نبود كه اندر كمين نبود

راهى اگر نداشت، به آزادى و اميد

رنج اسارت، اينهمه شور آفرين نبود

اى آفتاب محمل زينب، كسى چو من

از خرمن زيارت تو خوشه چين نبود

تقدير با سر تو مرا همسفر نمود

در اين سفر مقدر من غير از اين نبود

گر از نگاه گرم تو آتش نمى‏گرفت

در شام و كوفه خطبه من آتشين نبود

گر شوق سر به چوبه محمل زدن نداشت

زينب پس از تو، زينب محمل نشين نبود

در حيرتم كه بى‏تو چرا زنده مانده ام

عهديكه با تو بستم از اول چنين نبود

ده روزه فراق تو، عمرى به ما گذشت

يك عمر بود هجر تو، يك اربعين نبود

 

محمد جوادغفورزاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 92 دوشنبه 22 آبان 1391 نظرات (1)

 

ابر زخمت دوباره بارش كرد

آسمان را دچار لرزش كرد

چشم در خون نشسته ام،قاسم

زخم های تو را شمارش كرد

كاكلت دست یك مغیره صفت

خنده اش با كنایه غرش كرد

ای یتیم حسن،گلوی تو را

سایه ی دشنه ای نوازش كرد

نیزه ای در طواف سینه ی تو

با خدای خودش نیایش كرد

زیر نعل زمخت صدها اسب

درد صبر تو را ستایش كرد

خس خس سینه ی شكسته ی تو

صحنه را موبه مو گزارش كرد

 

وحید قاسمی

 

محب العباس(ع) بازدید : 97 دوشنبه 22 آبان 1391 نظرات (0)

 

از تن تو عجب ضریحی ساخت

مرکبی که به پیکرت می تاخت

چه به روز تن تو آوردند

عمه هم پیکر تو را نشناخت

دست مرکب به پای تو نرسید

عاقبت نیزه ای تو را انداخت

دلش از کینه‌ی علی پر بود

آن که شمشیر سوی تو افراخت

هر کسی بغض نهروانی داشت

به گل افشانی تنت پرداخت

آیه آیه شده تمام تنت

بوی یوسف دمد ز پیرهنت

 

یوسف رحیمی

 

محب العباس(ع) بازدید : 73 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

امشب یتیم مجتبى دل مى رباید
با پاى عشقش تا عمو پر مى ‏گشاید
دستان خود را مى ‏كشد از دست زینب
آخر رسیده جان او از غصه بر لب
یك لحظه دورى عمو شد قاتل او
حتى نشد زینب در اینجا حائل او
با نعره مستانه‏ اش برگفته عاشق
والله یك دم از عمویم لاافارق
كى بنگرم بر دلبرم شمشیر دشمن
بر او سپر گردیده دست كوچك من
اكنون كه غرق خون در آغوش عمویم
مانند اصغر حرمله زد بر گلویم
من در نماز عشقم و اصغر امام است
  دادم شهادت بر حسین، وقت سلام است

محب العباس(ع) بازدید : 86 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

پرستوى حریم كبریایم
كبوتر بچه ى آل عبایم
نمى ‏ترسم اگر بارد به من تیر
كه من تیر باران آشنایم
انابن ‏المجتبى ابن المصائب
بلى مردم یتیم مجتبایم
غم بابا غم عمه، غم دشت
خدا داند نمى ‏سازد رهایم
اگر تیغى بدست آرم ببینند
كه من نوباوه‏ ى شیر خدایم
عمو فرمانده ‏ى عشق است و من هم
بسیجى‏اش به دشت كربلایم
دگر رزمنده‏ اى باقى نمانده
به غیر از من كه یاریش نمایم
عمو بوى پدر دارد همیشه
  عمو بوده پدر عمرى برایم

محب العباس(ع) بازدید : 84 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

تنهاس عمو تو مقتل، دست منو رها کن

میخوام برم به یاریش، عمه منو دعاکن

حتی یه لحظه نمی خوام، بی عمو زنده باشم

میخوام مثه قاسم منم، برا عمو فدا شم

تا جون دارم تو سینه، کنار تو می مونم

دفاع می کنم از تو، عمو تا پای جونم

غصه نخور عمو اگه شهید شده جوونت

می شه دو دستم سپر درد و بلای جونت

 

محب العباس(ع) بازدید : 79 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

رها کنید زین خیام تا بروم

دو بال خویش گشوده سوی خدا بروم

‏عموی من که به چنگال خصم افتاده

‏دگر چه جای سؤال است من کجا بروم

ببین که سایه قاتل به صورتش افتاد

هجوم برده سرش را کند جدا بروم

‏مرا به راه عمو نذرکرده بابایم

‏برای اینکه کنم نذر او ادا بروم

میان هر رگ من خون دست عباس است

‏به عشق آنکه شوم مثل او فدا بروم

تمام ترس من از بعد عصر عاشوراست

‏که در میان اسیران زکربلا بروم

من و نگاه به روی کبود ناموسم؟

‏همان خوش است که بر روی نیزه ها بروم

 

محب العباس(ع) بازدید : 75 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعله بال و پرش میل سفر داشت

آن که در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

از چه بماند در این خیمه خالی

آْن که ز اوضاع گودال خبر داشت

گفت: به این نیزه خشک و شکسته

تکیه نمی زد عمو یار اگر داشت

رفت مبادا بگویند غریب است

یاکه بگویند عمو کاش پسر داشت

آمد و پیشانی زخمی شه را

از بغل دامن فاطمه برداشت

در وسط بهت دلشوره زینب

شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت

 

علی اکبر لطیفبان

 

محب العباس(ع) بازدید : 74 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

عبدالله حسن با روی همچون ماه

آمد برون به یاری آن شاه بی سپاه

بیتاب دل چون از بر زینب فرار کرد

آمد چو طفل اشک روان در کنار شاه

کای عمّ تاج دار به خاک از چه خفته ای

بر خیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه

نشنیده ای مگر سخن عمه را چو من

تنها ز خیمه آمده ای نزد این سپاه

هرکس که آب خواست دهندش به تیغ آب

بر گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه

می گفت و می گریست که دژخیمی از ستیز

تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه

آن طفل دست خویش سپر کرد پیش تیغ

دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه

می داد جان به دامن شاه الغیاث گوی

می کرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه

 

وصال شیرازی

محب العباس(ع) بازدید : 85 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

 

در سرش طرح معما می کرد

با دل عمه مدارا می کرد

فکر آن بود که می شد ای کاش

رفع آزار ز آقا می کرد

به عمویش که نظر می انداخت

یاد تنهایی بابا می کرد

دم خیمه همه ی واقعه را

داشت از دور تماشا می کرد

چشم در چشم عزیز زهرا

زیر لب داشت خدایا می کرد

ناگهان دید عمو تا افتاد

هر کسی نیزه مهیا می کرد

نیزه ها بود که بالا می رفت

سینه ای بود که جا وا می کرد

کاش با نیزه زدن حل می شد

نیزه را در بدنش تا می کرد

لب گودال هجوم خنجر

داشت عضوی ز تنش وا می کرد

هر که نزدیک ترش می آمد

نیزه ای در گلویش جا می کرد

زود می آمد و می زد به حسین

هر کسی هر چه که پیدا می کرد

آن طرف هلهله بود و این سو

ناله ها زینب کبری می کرد

گفت ای کاش نمی دیدم من

زخم هایت همه سر وا می کرد

دست من باد بلا گردانت

ذبح گشتم به روی دامانت

 

احسان محسنی فر

محب العباس(ع) بازدید : 68 سه شنبه 09 آبان 1391 نظرات (0)

 

شروع عشق به نام خدا به نام شما

من آفریده شدم تا شوم غلام شما

هزار شکر نبوده هنوز روی سرم

به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما

کبوتر دل من که نمی پرد همه جا

از آن زمان که گرفتار شد به دام شما

برای آنکه جنان را فقط نگاه کند

نشسته است شب و روز روی بام شما

خوشا به حال کسی که شده در این دنیا

مسیر زندگی اش روشن از کلام شما

شما تمامی دار و ندار من هستید

تمام عمر همه اعتبار من هستید

جهان به زیر قدوم تو خار می گردد

نفس زنی همه عالم بهار می گردد

برای عرض ارادت به محضرت ، خورشید

به سمت گنبد تو رهسپار می گردد

یکی دو شب که نه ، هر شب به سامرا ، مهتاب

میان صحن تو مثل غبار می گردد

اگر که تیغ دو ابروت می کشد ، جانم

هزار بار به پایت نثار می گردد

اگر به عشق تو مردم شما نخور غصه

یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد

همیشه زنده بود هرکسی فدای تو شد

و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد

دلم بهانه گرفته ، بهانه ات هادی

نشسته ام چو گدا پشت خانه ات هادی

نگاه کن به خدا آب و نان نمی خواهم

تمام حاجت من آستانه ات هادی

بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب

برای زمزمه ی عاشقانه ات هادی

به عرش نقل محافل بیان مدح شماست

و جبرئیل بخواند ترانه ات هادی

تو آمدی که گرفتاری ام شروع شود

شوم اسیر تو و آب و دانه ات هادی

تو آمدی که بدانم جلال يعني چه !

تو آمدی که ببینم جمال يعني چه !

بگیر دست مرا تا به سامرا ببری

بگیر دست مرا عرش کبریا ببری

ببین که دور و بر من غریبه بسیار است

بگیر دست مرا ، یار آشنا ، ببری

تو رهنمای منی ، تا نیامده شیطان

بگیر دست مرا تا سوی خدا ببری

همه یقین من این است راه حق آنجاست

به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری

به آن ضریح تو سوگند می دهم مولا

مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری...

که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا :

"میان آن همه لشكر ...حسين... وا...تنها..."

 

کربلایی رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 109 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین

تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین

شیرشان دادم که شیر کربلای تو شوند

هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین

گر چه نا قابل ترین هدیه دو طفل زینبند

اذن تو درمان بود بر قلب پر دردم حسین

داغ این دو پیش مظلومی تو هیچ است هیچ

من پریشان تو بین قوم نا مردم حسین

کودکانم جای خود گر رخصتی بر من دهی

سینه و پهلو سپر دور تو می گردم حسین

غیرت این دو ز جنس غیرت سقای توست

هر دو را رزمنده ی راه تو پروردم حسین

در وجود این دو صبر و طاقت این درد نیست

بنگرند از کینه نیلی چهره ی زردم حسین

 

جواد حیدری

 

محب العباس(ع) بازدید : 87 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست

چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم

بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات

زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن

گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو

لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش

تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم

از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم

بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

 

محمد سهرابی

 

محب العباس(ع) بازدید : 94 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید

نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید

شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست

مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید

برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان

میان این همه لبخند دست و پا نزنید

خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان

فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید

که در برابر چشمان مادری تنها

سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید

 

حسن لطفی

 

محب العباس(ع) بازدید : 63 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

تا صوت قرآن از لب آن ها می آید

 كفر تمام نیزه ها بالا می آید

 دجال های كوفه در فكر فرارند

 دارد سپاه زینب كبری می آید

 سد سپاه كفر را در هم شكستند

 تكبیرهای حضرت سقا می آید

 انگار كه زخم فدك سر باز كرده

 از هر طرف فریاد یا زهرا می آید

 خون علی گویان عالم را بریزید

 ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید

 آداب جنگ كربلا مثل مدینه است

 چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید

 ای نیزه داران، نیزه هاتان را مكوبید

 روز مبادا،عصر عاشورا می آید

 خون گلوشان خاك را بی آبرو كرد

 آسیمه سر با طشت خود یحیی می آید

 ای تیغ های كند،با تقسیم سرها

 چیزی از آنها گیرتان آیا می آید!؟

 این اولین باریست كه از پشت خیمه

 دارد صدای گریه ی آقا می آید

 زینب بیا از خیمه ها بیرون، كه تنها

 با دیدن تو حال آقا جا می آید

 

وحید قاسمی

 

محب العباس(ع) بازدید : 78 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

بالی گشوده است و چنان پیش می رود

کز حد کودکانه خود بیش می رود

اصلاً عجیب نیست که غوغا به پا کند

آری حلال زاده به داییش می رود

موج حماسه است که در قلب دشمنش

با هر قدم تلاطم تشویش می رود

مادر دلش گرفته از این خاک کوفه وار

از بس که او شبیه علی پیش می رود

لبخند بر لبش، تن او غرق خون شده

امضا شده است برگ رهاییش ...می رود

 

سید محمد رضا شرافت

 

محب العباس(ع) بازدید : 64 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم

خدا كند بگذارد خودی نشان بدهیم

رسیده وقت نماز رشادت و مردی

نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهیم

اگر كه داد دوباره جواب سر بالا

بگو چگونه جوابی به این و آن بدهیم؟

بیا كه عهد ببندیم و قول مردانه

به هم دهیم كه قبل از حسین، جان بدهیم

به حاجت دل خود می رسیم اگر او را

قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهیم

بخند و غصه نخور، چون به قلبم افتاده

اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهیم

 

محسن مهدوی

 

محب العباس(ع) بازدید : 81 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

اینان کم از دو لاله احمر که نیستند

از یاوران خوب تو کمتر که نیستند

هر چند نور چشم من اما عزیز تر....

....از حنجر بریده اصغر که نیستند

هر چند سرو قامت آنها قیامت است

هرگز به دل ربایی اکبر که نیستند

گیرم شهید گشته، فدای تو می شوند

در کربلا سیاهی لشگر که نیستند

با آنچه مادر از سفر شام گفته بود

در پیج و تاب و حادثه، بهتر که نسیتند

 

احرامیان پور

 

محب العباس(ع) بازدید : 248 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

چگونه آب نگردم کنار پیکرتان

که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان

میان هلهله ی قاتلانتان تنها

نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان

چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان

چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان

ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید

به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان

شکسته آمدم این جا شکسته تر شده ام

نشسته ام من شرمنده در برابرتان

خدا کند که بگیرند چشم زینب را

که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان

میان قافله ی نیزه دارها فردا

خدا کند که نخندد کسی به مادرتان

و پیش ناقه ی او در میان شادی ها

خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان

 

حسن لطفی

 

محب العباس(ع) بازدید : 114 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد

دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد

 آسمانم همه ابری است، تماشایش کن

 «نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد

حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی

دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی

مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم

با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم

نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!

همه هستی خود نذر سر تو بکنم

دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم

دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم

هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند

بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند

در دل کوچکشان عشق شما می جوشد

تا که گردند به قربان شما ملتمس اند

هر دو تا شیرِ مرا با غم تو نوشیدند

از شب پیش برای تو کفن پوشیدند

حضرت آینه بگذار سرافراز شوم

در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم

طپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!

تا به پایان نرســم باز هم آغاز شوم

این حریصان شهادت ز پی نان توأند

هر دو از روز ازل دست به دامان توأند

پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند

عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند

یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند

تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند

 

سعید توفیقی

 

محب العباس(ع) بازدید : 74 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من

مانند سنگ؛ شیشه ی قلب مرا شكست

 دار و ندار زندگیم نذر خنده ات

غصه نخور، كه ارتش زینب هنوز هست

**

 در راه پاسداری آیین كردگار

 عمریست در كنار شما ایستاده ام

 این بچه های دست گلم را ز كودكی

 من با وضو و حبّ شما شیر داده ام

**

 سر مست باده های طهورایی توأند

 شمشیرِ دستِ هر دو شان تیز و صیقلی است

 پروانه وار منتظر اذنِ رفتنند

 رمز شروع حمله شان ذكر یا علیست

**

 ای پادشاه - تا تو رضایت دهی- ببین

 سر بند یا علی به سر خویش بسته اند

 بر فوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند

 چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند

**

 عباس گفته: خواهرمن! مرحبا به تو

 این مردهای كوچك تو، شیر شرزه اند

 مبهوت سبك جنگ و رجزهایشان شدم

 شاگردهای اول پرتاب نیزه اند

**

 گفتم به بچه های عزیزم كه تا ابد

غمگین زخم سینه ی یك یاس پرپرم

 تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید

 با نیت تلافی سیلی مادرم

**

 در آزمون صبر و محن، مادر شما

 با نمره ی قبولی تان گشت رو سپید

 در دفتر كرامت من دست حق نوشت

ای دختر شهید، شدی مادر شهید

 

وحید قاسمی

 

محب العباس(ع) بازدید : 61 پنجشنبه 04 آبان 1391 نظرات (0)

 

دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
 

که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
 

دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
 

به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
 

 
 

دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
 

که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
 

دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
 

به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
 

کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را
 

بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب
 

برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره
 

اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب
 

برای جانسپاری پیش پایت ای گل نرگس
 

بیاورده همه داروندار خویش را زینب
 

سلیمان تحفه ی ناقابل موری تقبل کن
 

اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب
 

حسینش گفت: داغ اکبرم بس باشد ای خواهر
 

مسوزان بیش از این قلب مرا ای باوفا زینب
 

سکوتی کرد و راضی شد به پرپر گشتن گلها
 

قسم چون داد آن دور از وطن را بر خدا زینب
 

پس از چندی همه دیدند زیر تیغ نامردان
 

صدایی میرسد از کودکان مادر بیا زینب
 

بیا مادر نما شیر طهورت را حلال ما
 

که راضی گشت از جانبازی ما مصطفی  زینب
 

حسین فاطمه آورد با خود نعش طفلان را
 

ولی بیرون نیامد از میان خیمه ها زینب
 

مجیدخضرایی

 

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
بیت الزهرا (س) در سال 1386 فعالیت های فرهنگی مذهبی خویش را آغاز نمود و با عنایات آن بانوی مکرم وبلاگی با این عنوان به نیت اشاعه فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت طراحی گردید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از مطالب سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 798
  • کل نظرات : 114
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 135
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 160
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 160
  • بازدید ماه : 1,767
  • بازدید سال : 17,206
  • بازدید کلی : 158,448