آتش بلند بود که این در شکسته شد
حرمت ز اهل بیت پیمبر شکسته شد
افتاد تا که سوخته در ، خادمه رسید
فهمید بار شیشه ی کوثر شکسته شد
از بس پیامبر جلوی چشم آن حسود
بوسه به دست و سینه زد آخر شکسته شد
این ماجراست ، مرد زمین خورده همسرش
این ماجراست ، شیر خدا سر شکسته شد
می گفت فضه یا که نمی گفت با علی
از پشت در، چه فایده ، حیدر شکسته شد
آنجا طناب را به گلوی پدر که دید
قلب لطیف و نازک دختر شکسته شد
یک مرد از یهود تعجب نموده بود
بغض گلوی فاتح خیبر شکسته شد
زهرا پی علی و مغیره غلاف را
از بس که زد به بازوی مادر شکسته شد
حرمت ز اهل بیت پیمبر شکسته شد
افتاد تا که سوخته در ، خادمه رسید
فهمید بار شیشه ی کوثر شکسته شد
از بس پیامبر جلوی چشم آن حسود
بوسه به دست و سینه زد آخر شکسته شد
این ماجراست ، مرد زمین خورده همسرش
این ماجراست ، شیر خدا سر شکسته شد
می گفت فضه یا که نمی گفت با علی
از پشت در، چه فایده ، حیدر شکسته شد
آنجا طناب را به گلوی پدر که دید
قلب لطیف و نازک دختر شکسته شد
یک مرد از یهود تعجب نموده بود
بغض گلوی فاتح خیبر شکسته شد
زهرا پی علی و مغیره غلاف را
از بس که زد به بازوی مادر شکسته شد
رضا رسول زاده
منبع : وبلاگ روضه رضا