25 امام كاظم عليه السلام : سُئِلَ الكاظِمُ عليه السلام: و أىُّ آيَةٍ أَعظَمُ فى كِتابِ
اللّه ِ؟ فَقالَ: بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ؛
از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: كداميك از آيات كتاب خدا برتر و بزرگ تر است؟ فرمودند:
بسم اللّه الرحمن الرحيم.
25 امام كاظم عليه السلام : سُئِلَ الكاظِمُ عليه السلام: و أىُّ آيَةٍ أَعظَمُ فى كِتابِ
اللّه ِ؟ فَقالَ: بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ؛
از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: كداميك از آيات كتاب خدا برتر و بزرگ تر است؟ فرمودند:
بسم اللّه الرحمن الرحيم.
امام كاظم عليه السلام : كانَ يُعرَفُ مَوضِعُ سُجُودِ أبي عَبدِاللّه ِ بِطيبِ رِيحِهِ ؛
امام كاظم عليه السلام :سجده گاه امام صادق عليه السلام از بوى خوش آن شناخته مى شد .
امام كاظم عليه السلام : عَونُكَ لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ ؛
امام كاظم عليه السلام :كمك كردن تو به ناتوان ، بهترين صدقه است .
امام كاظم عليه السلام : لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا ؛
امام كاظم عليه السلام : اگر به تعداد اهل بدر [مؤمن كامل] در ميان شما بود ، قائم ما قيام مى كرد .
امام كاظم عليه السلام : رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ يُضاعِفُ اللّه ُ فيهِ الحَسَناتَ و يَمحُو فيهِ السَّيِّئاتَ ؛
امام كاظم عليه السلام :رجب ماه بزرگى است كه خداوند [پاداش] نيكى ها را در آن دو چندان و گناهان را پاك مى كند .
امام كاظم عليه السلام : إنَّ الجَنَّةَ و الحُورَ لَتَشتاقُ إلى مَن يَكسَحُ المَساجِدَ و يَأخُذُ مِنهُ القِذى ؛
امام كاظم عليه السلام :بهشت و حورالعين مشتاق ديدار كسى هستند كه مسجد را جاروب ، و آن را گردگيرى مى كند .
امام كاظم عليه السلام : التَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ نِصفُ العَقلِ ؛
امام كاظم عليه السلام :مهرورزى با مردم نيمى از عقل است .
امام كاظم عليه السلام : إنَّ الحَرامَ لايُنمى و إن نُمِىَ لايُبارَكُ فيهِ ؛
امام كاظم عليه السلام :مال حرام افزون نمى گردد و اگر هم افزون گردد بركت نمى يابد .
امام كاظم عليه السلام : إنَّ العاقِلَ لايَكذِبُ و إن كانَ فيهِ هَواهُ ؛
امام كاظم عليه السلام :خردمند دروغ نمى گويد ، اگرچه ميل او در آن باشد .
امام كاظم عليه السلام : قُلِ الحَقَّ و إن كانَ فيهِ هَلاكُكَ ، فَإنَّ فِيهِ نَجاتُكَ ؛
امام كاظم عليه السلام :حق را بگو ، اگرچه نابودى تو در آن باشد ؛ زيرا نجات تو در همان است .
امام كاظم عليه السلام : جِهادُ المَرأةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ ؛
امام كاظم عليه السلام :جهاد زن خوب شوهر دارى كردن است .
امام كاظم عليه السلام : مَن وَلَهَهُ الفَقرُ أبطَرَهُ الغِنى ؛
امام كاظم عليه السلام :آن كه نادارى حيرانش كند ، توانگرى سرمستش سازد .
امام كاظم عليه السلام : المَغبونُ مَن غُبِنَ عُمرُهُ ساعَةً ؛
امام كاظم عليه السلام :زيان كار كسى است كه ساعتى از عمرش را زيان كرده باشد .
امام كاظم عليه السلام : إنَّ لِلّهِ عِبادا فِي الأرضِ يَسعَونَ في حَوائجِ النّاسِ هُمُ الآمِنونَ يَومَ القِيامَةِ ؛
امام كاظم عليه السلام :خداوند در زمين بندگانى دارد كه براى برآوردن نيازهاى مردم مى كوشند ؛ اينان ايمنى يافتگان روز قيامت اند .
امام كاظم عليه السلام : در جواب مردى كه از فرزند خود شكايت كرده بود ، فرمودند :
امام كاظم عليه السلام :لاتَضرِبْهُ وَاهجُرهُ و لاتُطِلْ ؛
او را نزن ، بلكه براى زمانى كوتاه با او قهر كن .
امام كاظم عليه السلام : تُستَحَبُّ عَرامَةُ الغُلامِ في صِغَرِهِ لِيَكوُنَ حَليما في كِبَرِهِ ؛
امام كاظم عليه السلام :پسنديده است كه فرزند در كودكى به بازى و جست و خيز بپردازد تا در بزرگ سالى بردبار و باوقار باشد .
امام كاظم عليه السلام : لايَدخُلُ الفَقرُ بَيتا فيهِ اسمُ مُحَمَّدٍ أو أحمَدَ أو عَلِيٍّ أوِ الحَسَنِ أوِ الحُسَينِ أو جَعفَرٍ أو طالِبٍ أو عَبدِاللّهِ أو فاطِمَةَ مِنَ النِّساءِ ؛
امام كاظم عليه السلام :فقر وارد خانه اى نمى شود كه در آن خانه نام محمّد ، احمد ، على ، حسن ، حسين ، جعفر، طالب ، عبداللّه يا فاطمه ، از نام هاى زنان ، باشد .
امام كاظم عليهالسلام : إنّي لأَعمَلُ في بَعضِ ضِياعي حَتّى أعرَقَ ـ و إنَّ لي مَن يَكفيني ـ
لِيَعَلَمَ اللّهُ أنّي أطلُبُ الرِّزقَ الحَلالَ ؛
امام كاظم عليهالسلام :من در برخى از زمينهاى كشاورزىام كار مىكنم تا آن كه عرق از بدنم سرازير مىشود ، در حالى كه هستند كسانى كه به جاى من كار كنند و مرا از كار كردن بىنياز كنند ، ولى من كار مىكنم تا خداوند ببيند كه در جست و جوى روزى حلالم .
امام كاظم عليهالسلام : مَنِ اسْتَشارَ لَم يَعدَم عِندَ الصَّوابِ مادِحَا و عِندَ الخَطَإِ عاذِرا ؛
امام كاظم عليهالسلام :كسى كه مشورت كند ، اگر كارش را درست انجام دهد ، مردم او را بستايند و اگر به خطا رود ، معذورش دارند .
امام كاظم عليهالسلام : الحَمّامُ ـ يَومٌ و يَومٌ لا ـ يُكثِرُ اللَّحمَ و إدمانُهُ في كُلِّ يَومٍ يُذيبُ شَحمَ الكُليَتَينِ ؛
امام كاظم عليهالسلام :يك روز در ميان حمّام رفتن ، بر گوشت بدن مىافزايد ، و هر روز به حمّام رفتن چربى كليهها را آب مىكند [سبب لاغرى مىشود] .
امام كاظم عليهالسلام : ثَلاثَةٌ يَجلينَ البَصَرَ : النَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ و النَّظرُ إلَى الماءِ الجاري و النَّظَرُ إلَى الوَجهِ الحَسَنِ ؛
امام كاظم عليهالسلام :سه چيز ديده را روشنى مىبخشد : نگاه به سبزه ، نگاه به آب جارى و نگاه به صورت زيبا .
امام كاظم عليهالسلام : لاتَدخُلوا الحَمّامَ عَلَى الرِّيقِ وَلاتَدخُلُوهُ حَتّى تَطعَمُوا شَيئا ؛
امام كاظم عليهالسلام : ناشتا وارد حمّام نشويد . وارد حمّام نشويد مگر آنكه چيزى خورده باشيد .
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ، وحَشوُهَا الإِيمانَ ، وشِراعُهَا التَوَكُّلَ ، وقَيِّمُهَا العَقلَ ، ودَليلُهَا العِلمَ ، وسُكّانُهَا الصَّبرَ .
امام كاظم عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: « . . . اى پسرم! دنيا درياى عميقى است كه بسيارى در آن غرق شدهاند ؛ پس بايد كشتىِ [نجات] تو در آن ، پَروامندى از خداوند متعال باشد ، و پُل تو ايمان به خدا ، و بادبان كشتىات توكّل ، و متولّى آن، خرد ، و راهنماى آن، دانش ، و مسافر آن ، شكيبايى» .
الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ .
امام كاظم عليه السلام :لقمان همواره به پسرش مىگفت: « . . . پسرم! از دنيا به اندازه كفايت (نياز) برگير و آنچنان در دنيا فرو نرو كه به آخرتت زيان رسانَد، و چنان هم رهايش نكن كه سربار مردم گردى».
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ عليه السلام قالَ لاِبنِهِ : تَواضَع لِلحَقِّ تَكُن أعقَلَ النّاسِ ، وإنَّ الكَيِّسَ لَدَى الحَقِّ يَسيرٌ .
امام كاظم :لقمان به پسرش گفت: «در برابر حق، فروتن باش تا عاقلترينِ مردم باشى . زيرك و با هوش ، در برابر حق ، آرام است» .
یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا
بزم عزا به پا کن امشب برای بابا
ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن
موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان
در دلم خاکم و امید نجاتی دارم
در دل امید و به لب ها صلواتی دارم
مرگ همسایه دیوار به دیوار من است
منم آن زنده که هر شب سکراتی دارم
هشت معصوم عیان شد ز مصیبات تنم
از شهیدان خداوند صفاتی دارم
منم آن نخله در خاک که بر خوردن آب
جاری از دیده خود نهر فراتی دارم
ساقم از کوتهی تخته به رسوایی رفت
ورنه بشکسته ستون فقراتی دارم
کفن آوردن این قوم عذابی دگر است
اندر این هفت کفن تازه نکاتی دارم
شاعر گرانقدر : محمد سهرابی
این مردمان که قلب خدا را شکسته اند
دائم غرور آینه ها را شکسته اند
خورشید را روانه ی زندان نموده اند
و حرمت امام مِنا را شکسته اند
زنجیر دور گردن او حلقه می کنند
با تازیانه دست دعا را شکسته اند
او ناله می زند و به جایی نمی رسد
کنج سیاه چال صدا را شکسته اند
با ذکر نام فاطمه دشنام می دهند
اینان که قلب قبله نما را شکسته اند
آقا شنیده ام که امانت بریده اند
با سعی خویش پشت صفا را شکسته اند
حالا خدا به داد دخترت رسد
بدجور ساق پای شما را شکسته اند
مسعود اصلاني
هر قدر پیر می شوی و مو سپیدتر
وا می شود به روی تو زخمی جدیدتر
در سجده دید هر كه تو را، جز عبا ندید
هر روز می شوی ز چه رو ناپدیدتر؟
جدّت به بوریا و تو در هفت پارچه!
انصاف دِه كدام شما شد شهیدتر؟
یك لنگه در برای تو تابوت می شود
قحطی رسیده یا كه رسوم جدیدتر
دریا به روی تخته شكسته چه می كند؟
از تو بعید نیست از این هم بعیدتر
زانوی تو دو تا شده یا عیبِ چشم ماست؟
كوته شده است تخته و یا تو رشیدتر
محمد سهرابي
در این زندان كه ره بسته است پرواز صدایم را
نمی بینم كسی را جز خودم را و خدایم را
سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم
یكایك می شمارم غصه های زخم هایم را
پریشان حالم و از استخوانم درد می ریزد
نمی جویم ز دست هر كس و ناكس دوایم را
اگر چه زخم تن دارم كبودیِ بدن دارم
ولی خرج عبادت می نمایم لحظه هایم را
حضور دانه ی زنجیر در راه گلوگاهم
دو چندان می نماید بغض سنگین دعایم را
نمی گویم چه كرده تازیانه با وجود من
ببین پُر كرده خون پیكر من بوریایم را
اگر بنشسته می خوانم نمازم را در این زندان
غل و زنجیرها كوبیده كرده ساق پایم را
علي اكبر لطيفيان
سال ها افسرده ام از چرخه ی تكرارها
حك نمودم روزها را بر تن دیوارها
واژه ی «امید» لكنت بر زبانم آورد
مرده در من اشتیاق فرصت دیدارها
دانه های سرخ اشكم در قنوت هر نماز
می زداید از غل و زنجیر تن، زنگارها
سرگذشتم امتداد قصه ی ایوب بود
جا نگیرد شرح رنجم در همه طومارها
زخم هایم را بخوانید از شیار حلقه ها
آیه های غربت و دردم همین آثارها
دیده ام كمتر كسی بیتی سُراید در غمم
شعر من نادرترین دفتر اشعارها
نیمه شب ها، مخفیانه، در سكوت لحظه ها
روضه هایم را نوشتم بر تن دیوارها
وحید قاسمی
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بس که شلاق به جان کمرش افتاده
آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده
گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک ترش افتاده
هر کس ایام کهنسالی عصا می خواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده
آن که از کودکی اش مورد حرمت بوده ست
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده!
به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده
موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني
راهي براي رد شدن قوم، وا كني
زنجير هاي زير گلويت مزاحم اند
فرصت نمي دهند خودت را دعا كني
در يك بدن بجاي همه درد مي كشي
مي خواستي تمام خودت را فدا كني
وقت اذان مغرب اين تازيانه هاست
وقتش رسيده است كه افطار وا كني
مثل علي عروج نمازت امان نداد
فكري به حال فاصله ي ساق پا كني
عيسي مسيح من به صليبت كشيدهاند
اينگونه بهتر است خدا را صدا كني
حالا ميان قحطي تابوت هاي شهر
بايد به تخته هاي دري اكتفا كني
علي اكبر لطيفيان