یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط (ره) میگوید : از ایشان شنیدم که فرمود : شبی در عالم رویا دیدم مجرم شناخته شدم و مامورانی آمدند تا مرا به زندان ببرند ، صبح آنروز ناراحت بودم که سبب این رویا چیست ؟
با عنایت خداوند متعال متوجه شدم که موضوع رویا به همسایه ام ارتباط دارد . از اهل خانه خواستم که جست و جو کنند و خبری بیاورند . همسایه ام شغلش بنایی بود معلوم شد که چند روزی کار پیدا نکرده و دیشب هم ، او و همسرش گرسنه خوابیده اند به من فرمودند وای بر تو تو شب سیر باشی و همسایه ات گرسنه ؟!!
در آن هنگام من سه عباسی پول نقد ذخیره داشتم ، فورا از بقال سر محل یک عباسی قرض کردم و با عذر خواهی به همسایه دادم و تقاضا کردم هر وقت بیکار بودی و پول نداشتی مرا مطلع کن .
منبع : کیمیای محبت