اسما بیا که با تو کمی درد و دل کنم
این خاک های چادرم از اشک گل کنم
این روزها تو بانوی این خانه گشته ای
خواهر ! برای فاطمه پروانه گشته ای
اسما ببخش ، جاروی این خانه هم زدی
بر گیسوی سه ساله ی من شانه هم زدی
آخر خمیده قامت و بازو شکسته ام
ساحل نشین و کشتی پهلو شکسته ام
آهسته زیر پیرهنم را نگاه کن
گل زخم های روی تنم را نگاه کن
باید که مرهمی روی زخم پرم کشی
حیدر رسید ، چادر من بر سرم کشی
بر روی سینه م از در خانه نشانه ماند
بر دور بازویم اثر تازیانه ماند
حالا بگو چگونه راحت نفس کشم
با دردرهای عمق جراحت نفس کشم
پهلو به پهلویم مکن اسما که اینچنین
خون دوباره می چکد از پهلویم زمین...
...باید دوباره بستر من را عوض کنی
خونی شده تو معجر من را عوض کنی
دیدی اگر که گرم مناجات هر شبم
اسما بیا که دور ز چشمان زینبم
آن بغچه ای که جبرئیل آورده وا کنی
تا اینکه سهم خلعتی ام را سوا کنی
چیزی نمانده زائر روی پدر شوم
آماده ی سفر بدون همسفر شوم
بر درد حیدر و حسنم گریه می کنم
بر طفل مانده بی کفنم گریه می کنم
این خاک های چادرم از اشک گل کنم
این روزها تو بانوی این خانه گشته ای
خواهر ! برای فاطمه پروانه گشته ای
اسما ببخش ، جاروی این خانه هم زدی
بر گیسوی سه ساله ی من شانه هم زدی
آخر خمیده قامت و بازو شکسته ام
ساحل نشین و کشتی پهلو شکسته ام
آهسته زیر پیرهنم را نگاه کن
گل زخم های روی تنم را نگاه کن
باید که مرهمی روی زخم پرم کشی
حیدر رسید ، چادر من بر سرم کشی
بر روی سینه م از در خانه نشانه ماند
بر دور بازویم اثر تازیانه ماند
حالا بگو چگونه راحت نفس کشم
با دردرهای عمق جراحت نفس کشم
پهلو به پهلویم مکن اسما که اینچنین
خون دوباره می چکد از پهلویم زمین...
...باید دوباره بستر من را عوض کنی
خونی شده تو معجر من را عوض کنی
دیدی اگر که گرم مناجات هر شبم
اسما بیا که دور ز چشمان زینبم
آن بغچه ای که جبرئیل آورده وا کنی
تا اینکه سهم خلعتی ام را سوا کنی
چیزی نمانده زائر روی پدر شوم
آماده ی سفر بدون همسفر شوم
بر درد حیدر و حسنم گریه می کنم
بر طفل مانده بی کفنم گریه می کنم
رضا رسول زاده
منبع : وبلاگ روضه رضا