خدایا گنج با گنجینه ام سوخت
میان شعله ها آیینه ام سوخت
چنان مسمار در قلبم فرو رفت
که محسن گفت مادر سینه ام سوخت
میان شعله ها آیینه ام سوخت
چنان مسمار در قلبم فرو رفت
که محسن گفت مادر سینه ام سوخت
****
چو می اُفتد به چشمم گاهواره
نفس می گردد از غم پُر شماره
الهی كاش محسن در برم بود
نمی شد قلبم از كین پاره پاره