loading...
واحد فرهنگی هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
محب العباس(ع) بازدید : 52 پنجشنبه 27 تیر 1392 نظرات (0)

 

روزی حسینی، حسنی دارم و بس
در مملکت ری وطنی دارم و بس

عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

دوری مسافت نشود مانع من
تا شوق اُویس قرنی دارم وبس

حالا که حرم نیست، مرا شمع کنید
امشب هوس سوختنی دارم و بس

دنیا تو اگر یوسف کنعان داری
من نیز امام حسنی دارم و بس

تا لطف حسن هست، خریداری هست
تا زلف حسن هست، گرفتاری هست

باید سر ما را به طنابی بزنند
در مقدم خورشید جنابی بزنند

عشاق نشستند سر راه کسی
تا دست به حسن انتخابی بزنند

باید که به جای چلچراغ و گنبد
بالای بقیع، آفتابی بزنند

حالا که در رحمت زهرا باز است
زشت است اگر حرف عذابی بزنند

آن طایفه ای که پسر زهرایند
خوب است که در شهر نقابی بزنند

ای یوسف کنعان علی ادرکنی
ای ذکر حسن جان علی ادرکنی

ما از قِبَل تو لقمه نانی داریم
مثل سگ کهف، استخوانی داریم

هر جا کرم است سائلی در کار است
ما با تو همیشه داستانی داریم

تو واسطه می شوی که هنگام دعا
این گونه خدای مهربانی داریم

اصلا چه نیاز لیله القدری هست
تا نیمه ماه رمضانی داریم

ای سوره ی یوسف مدینه، در شهر
ما ترس نظر ز این و آنی داریم

این قد رشید تو تماشا دارد
لا حول ولا قوه الا . . . دارد

ماییم و تقاضای نظر داشتنت
یک شب ز محله ام گذر داشتنت

ای یوسف ما به ازدحام عادت کن
ماییم و تویی و درد سر داشتنت

تو صبر و سکوت کرده ابراهیمی
قربان تو و چنین تبر داشتنت

تو بانی کربلا شدی و حتی
روزی حسین شد پسر داشتنت

مبهوت شدند لشگریان جمل
از یک تنه این همه جگر داشتنت

ای آیینه عزّ و جلّ ادرکنی
ای حیدر کرار جمل ادرکنی

تو میوه هر سال جمل می گشتی
پرواز پر و بال خودت می گشتی

هر وقت مقابل علی می رفتی
آیینه ی اجلال خودت می گشتی

حیف است که با مردم دنیا باشی
جا داشت فقط مال خودت می گشتی

بهتر که همان پیش خدا می ماندی
با مردم امثال خودت می گشتی

گفتند: تو گوشواره ی زهرایی
در کوچه به دنبال خودت می گشتی

هیهات از آن دست بدی که بد زد
دستی که میان کوچه تا آمد زد

علی اکبر لطیفیان

محب العباس(ع) بازدید : 56 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

صورتی داشت که نقاش ازل محو رخش

سیرتی داشت که خوبانِ جهان عبدِ درش

مادری داشت که حوران بهشتی حشمش

پدری داشت که عالم همگی خاک درش

پسری داشت که مُردَن چو عسل در نظرش

مثل و مانند حسن نیست به دنیا هرگز

(حسن بهاري)

محب العباس(ع) بازدید : 50 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

اول تو را سرشته و انسان درست کرد

شرح تو را نوشته و قرآن درست کرد

بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد

تا از من خراب مسلمان درست کرد

می خواست رحمتش همه جا را بغل کند

با اشک های چشم تو باران درست کرد

باید برای بندگی سجده هایمان 

یک مسجدی به نام حسن جان درست کرد

بالم اگر به درد پریدن نمی خورد

یک سایبان که می شود از آن درست کرد

 

من زنده ي نسیم مسیحا دم توأم

آدم اگر شدم به خدا آدم توأم

 

تو ابتدای نسل طهورای کوثری

تو رود خانۀ زهرای اطهری

باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند

تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری

کار خداست این که پیمبر پسر نداشت

 وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری

نسل مطهر نبوی، نسل دختری است

با این حساب تو حسن ابن پیمبری

گفتند زاده ی اسد الله غالبی

صبح جمل که شد همه دیدند حیدری

می خواستند پیش همه کوچکت کنند

کوری چشم عایشه ها از همه سری

یک روز اشک و گریه برای تو میکند....

...با شصت روز اشک حسینی برابری

 

ای ارشد تمام پسر های فاطمه

ای اولین حسین سحر های فاطمه

 

ای آسمان تر ازهمه بالا تر از همه 

ای بی کران تر از همه دریا تر از همه

سبحان ربيِّ همه ي سجده هاي من

پروردگار سبز مُبَرّي تر از همه

ديديم از تمام جهان مُرده تر شديم

پس آمديم نزد مسيحا تر از همه

تو زودتر به دامن زهرا نشسته ای

پس این توئی تو ،بچه ي زهرا تر ازهمه

ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده ایم 

ای جمله ي همیشه بفرما تر ازهمه

 

ما سالهاست رهگذر کوچۀ توأیم

مانند یک فقیر سرِکوچۀ توأیم

 

مهتاب چشمهای تو خورشید پرور است

هرکس که طالعش حسنی نیست کافر است

اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی

یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است

اصلاً شما نیاز نداری به معرکه 

وقتی لب سکوت تو شمشیر حیدر است

 قسمت نبود تا که ببینند مردمان

بازوی تو ادامۀ فتّاح خیبر است

 

فردا ملک به نام تو تکبیر می زند

صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند

 

امشب اگر نگات هوای قرن کند

امید می رود که نگاهی به من کند

زیبنده است بال و پر صد فرشته را

زهرا ببافد و تن تو پیرهن کند

کُشتی بگیر پیش همه با برادرت

شاید کسی بیاید وجانم حسن کند

بهتر همان که در به در هر گذر شود

بالی که روی بام تو فکر چمن کند

این یا کریم مثل همه قصد کرده است....

...بر روی گنبدی که نداری وطن کند

بعد از تو ای امیر کفن پاره ها کسی

لازم نکرده است تنم را کفن کند

(علی اکبر لطیفیان)

محب العباس(ع) بازدید : 56 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

من و ماهی که سر تا سر خدایی ست

من و ماهی که پایان جدایی ست

من و مهمانی قرآن و عترت

که ثِقلیْن نبی در حق نمایی ست

نمی دانم چه کس کرده دعایم

که هر چه دارم از فیض دعایی ست

کنم تا این که جبران گذشته

وجودم طالب فیض و عطایی ست

توکل بر خدا کردم که گفتند

بیا امشب که عید مجتبایی ست

خدا باب کرم را باز کرده

گنه بخشی ز نو آغاز کرده

خدا تفسیر کوثر کرد امشب

عجب لطفی مقدر کرد امشب

به زهرا نام مادر را عطا کرد

گلی تقدیم حیدر کرد امشب

برای شرح اسم (یا کریمش)

به دنیا لطف دیگر کرد امشب

حسن را سفره دار خانۀ خود

خدا تا روز محشر کرد امشب

حسن آمد خدا مشعوف گردید

به احسان و کرم موصوف گردید



حسن را باید از قرآن شناسیم

به بطن و کهف و الرحمن شناسیم

حسن را باید از کوثر، نباء، نور

ز بسم الله تا پایان شناسیم

حسن که سوره ی المومنون است

که دارد دست پر احسان شناسیم

حسن که در جمل حیدرترین است

چو رعد و برق بر عدوان شناسیم

حسن را  زینب کبری شناسد

نبی و حیدر و زهرا شناسد

نبی گوید لب خندان حسن جان!

زند بوسه بگوید جان حسن جان!

به لبخندی ملیح و مادرانه

بگوید بانوی قرآن حسن جان!

علی ما بین شکر حق تعالی

بگوید با دل شادان حسن جان!

ملایک همره جبریل گفتند

به قربان تو انس و جان حسن جان!

شده تسبیح و ذکر ما سوی الله

چه در ظاهر چه در پنهان حسن جان!

حسن جان ای حسن جان روزی ماست

که بِین ذکرها این ذکر احلاست

حسن بُشرای باغ مصطفی بود

که از ما قبل خلقت مجتبی بود

)و ما ادرک ما لیلة( شنیدی؟

حسن قدر شب قدر خدا بود

سحر با مادرش می رفت سجده

همیشه محرم خیر النسا بود

کنار مادر خود در مناجات

به هنگام قیامش روی پا بود

ورم می کرد پای امّ زینب

حسن هم ناظر آن صحنه ها بود

حسن که کو نگار دلبری بود

قسم بر روی ماهش مادری بود

حسن میخانه در میخانه دارد

دو صد مست به کف پیمانه دارد

همان که هر کسی که شد حسینی

ز لطف او دل دیوانه دارد

خودش فرمود: زوار حسینم

بداند پهلوی من خانه دارد

کریمی که هنوز اندر مدینه

عطا بر هر گدا مردانه دارد

به شهر مادرش که بی مزار است

حرم دارد؟ نه یک ویرانه دارد

الهی مرقدش را ما بسازیم

که تا محشر بر این خدمت بنازیم

 

جواد حیدری

 

محب العباس(ع) بازدید : 41 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

امشب مه صیـام به گردون قیـام کرد

بـا خنـده مـاه فاطمـه را احتـرام کرد

مـاه علـی ز مــاه الهــی ربــود دل

مـاه خـدا به مـاه محمّـد سـلام کرد

خوش‌ مصرعی ست نقش جبین ستارگان

مـاه رسـول، جلوه بـه مـاه صیام کرد

خورشید و ماه و سلسلۀ اختران همه

زانو زدنـد در حـرم مـاه فاطمه

دیدار حُسن خالق سرمد مبارک است

قرآن به روی دست محمّد مبارک است

تکــرار آفتــاب جمــال محمّــدی

توحیـد را طلوع مجـدد مبارک است

میـلاد آفتــاب خـدا در مـه خدا

عید کریم آل محمّد مبارک است

ای شاهدان حسن! سر و جان فدا کنید

در بیت وحـی، سیـر جمـال خـدا کنید

امشب جمـال غیب خدا جلـوه‌گر شده

خورشید وحی، صاحب قرص قمر شده

امشب مقام وحی در آغوش فاطمه است

امشب عطا به شخص محمّد پسر شده

امشب ولادت پســر ختــم ‌الانبیاست

امشب بزرگ مـرد دو عالـم پـدر شـده

این مجتباست، میـوۀ قلـب محمّد است

این جان عالمی به سر دست احمد است

چشم جهان به دست و عطا و کرامتش

آغـوش کبریـاست محـل اقــامتش

گلبوسه‌های سجده به پیشانی‌اش عیان

قـد قـامت‌ الصلـوة بـه دیدار قامتش

ریحانه محمّـد و دردانۀ علـی

قدر و جـلال اوست گـواه امامتش

ختم رسل که وصف ورا بر لب آورد

حاشا که نام او به زبان بی ‌وضو برد  

آیـات وحـی بر دهنش بوسـه مـی‌زند

روح کلیـم بـر سخنش بوسـه مـی‌زند

حیدر گرفته در بغلش هم چو جان پاک

زهـرا به مصحف بدنش بوسـه می‌زند

یا رب چه دیدنی‌ست زمانی که مصطفی

بر مـاه عـارض حسنش بوسـه می‌زند

همواره بـوده جـود و کـرم پای‌بست او

گل کرده بوسه‌های کرامت به دست او

خلق عظیم، نقش گلـی روی دامنش

لبخند دوستی زده بـر روی دشمنش

تا بـو کنـد گلـی ز گلستـان حِلـم او

رضوان گرفته چشم تماشا ز گلشنش

"یا محسنُ بحقِّ حسن" گفت بوالبشر

تا توبـه شـد قبول بدرگـاه ذوالمَنش

وقتی به خنده پاسخ دشمن دهد حسن

کی دست رد به سینۀ ما می‌نهد حسن؟!

اسلام متکی ست به صلح و قیام او

خیـزد فـروغ وحـی ز متـن کلام او

وقت قیام، هر نگهش نهضتی عظیم

وقت سکوت، هـر نـفس او پیـام او

در غربت مدینه جهادش سکوت و صبر

در نهضت حسیـن درخشیـد نـام او

حلم و حیا دو لالۀ خندان ز باغ اوست

چشم و چـراغ ما حرم بی‌چراغ اوست

ای یار ناشناس همه دوستان حسن!

دشمن به سفره کرمت میهمان حسن!

یک سفــره کـرامت تـو وسعـت زمیـن

یک مجلس ضیافت تو آسمان حسن!

تنهـا نشـد مدینــه نمک‌گیـر سفـره‌ات

بر کل کائنات تویی میزبـان حسن!

دست کـرامت تو همـان دست کبریاست

گل‌های سفره‌ات همه آیات «هل اتی»‌ست

هر لالـه را ز لالـۀ حُسنـت روایتی

هر سطر از کتاب سکـوت تـو آیتی

آب بقـا بـه لعـل لـبت، تشنۀ دعـا

خضـر حیـات را تـو چـراغ هدایتی

ای مرکب تو دوش رسول خدا حسن!

از شانۀ رسـول بـه مـا هم عنایتی

احسان و جود، خاک ره توست یا حسن!

عالـم گـدای یک نگـه توست یا حسن!

تو در زمین و عرش خداوند جای توست

دل‌های اهل دل همه صحن و سرای توست

صلح و قیام و صبـر و ثباتت نشان دهد

شهر مدینه صحنۀ کرب و بلای توست

بـا صبـر تـو قیــام حسینی، قیـام شـد

در جای جای کرب و بلا ردّ پای توست

مدح و ثنـای تـو شده پیوسته یا حسن
خرمای نخل«میثم» بی‌دست و پا، حسن

 

غلامرضا سازگار

 

محب العباس(ع) بازدید : 58 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

معـطــر سـت فـضــای  دل  محـبـانش

هــزار قـافـلـه   دل دوبــاره مهمـانش

 

مدیـنـه شهـر پیمـبـر  شـده چـراغـانی

 نمـود جـلـوه رخ فاطـمـی و تـابــانش

 

شبی خوش است همـه ذاکرین شهـر و دیـار

 شـدنـد در شـب میـلاد او غـزل خـوانش

 

بسـاط عـشـق فـراهـم شـده مهـیـایـم

که پای عـشـق حسـن جان کنم به قربـانش

 

امــام دوم  دنـیـا  کـریـم  اهـل نـظـر

دراز  دسـت  نـیـازم بـه سـوی دستـانش

 

عـزیـز ارشـد  زهـرا و حـیـدر و  احمـد

چه  بوسه ها زده اند بر دو دست و چشمـانش

 

فرشتـه هـا هـمـه امشب شدنـد  پـروانـه

 و  بـا سلام بـه طـوفنـد  بر سـر و جـانش

 

شـب  ولادت  او  گریـه می کـنـد احـمـد

چـرا  مگـر چه شنـیـده بـه وحی پنهـانش

 

خبـر ز یک جـگـر پـاره  داد جـد حسـن

پـدر به هـمـره مـادر شـدنـد  گریـانش

 

سـلام حـضـرت جبـریـل بـر شهـادت او

 سـلام  مـا بـه  بقیـع و بـه قبـر ویـرانش

 

همیشـه در همـه  جا  خواند  از حسن محسن

غـلام کـوی حسـن هسـتـم  و غـلامـانش

 شاعر: محسن حبيب اله پور

محب العباس(ع) بازدید : 47 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

نا امیدی نرود دست تهی از در او

ای فقیران دلتان شاد کریم آمده است

نکند فرق به وقت کرمش دشمن و دوست

خانه هاتان  همه آباد کریم آمده است

**

بی‌نقاب آمده ای کوچه ؛به این رهگذران...

...حق بده  روی شما خیره شدن  هم دارد

رو بگیر ای پسر با نمک حضرت عشق

پیچش موی شما خیره شدن هم د ارد

**

هر زمان می رود از خانه برون

فاطمه دود کن اسپند که چشمش نزنند

گوشزد کن به ملائک که پی رفع بلا 

چارقل ختم بگیرند که چشمش نزنند

**

پشت در تا خجالت نکشد سائل او

قبل از اظهار نیازش کرمت را دیده  است

ندهد فرصت گفتار به محتاج فقیر

گوش این طایفه او از گدا نشنیدست

 

صابر خراسانی

 

محب العباس(ع) بازدید : 46 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

وقتش رسیده تا که قدری با خدا باشم

به اصل خود برگردم از غفلت جدا باشم

 

با اهل دنیا هر چه بودم دگر کافی است

حالا زمانش شد که با اهل ولا باشم

 

من فطرتم میل مناجات سحر دارد

در آسمان بندگی باید رها باشم

 

امشب که قرص کامل مهتاب را دیدم

مطلوب باشد گرم تسبیح و دعا باشم

 

دیدم هم اکنون که بساط عاشقی جور است

خوب است من هم در مدینه یک گدا باشم

 

با یک توسل بر نخی از چادر زهرا

خاک قدوم یوسف خیر النسا باشم

 

غم ز آتش دوزخ ندارم تا حسن دارم

وقتی که اسم اعظمی چون یا حسن دارم

 

بیداری یا خواب است رویایی که می بینم

هست آسمان یا که زمین جایی که می بینم

 

بوی کرم می آورد دوش نسیم امشب

حل می شود اکنون معمایی که می بینم

 

با کاسه های خالی خود سائلان جمع اند

دور و بر سکوی زیبایی که می بینم

 

کیسه به دوشی از مسیر آشنا آمد

گویی غریبه نیست آقایی که می بینم

 

قدّ حسودان است کوتاه و نمی بینند

در ازدحام این قد و بالایی که می بینم

 

از دست عیسی نیز آری بر نمی آید

اعجازهای این مسیحایی که می بینم

 

آن ها که امروزند بند قرص نان تا شب

هرگز نمی بینند فردایی که می بینم

 

تا که گدایی هست شب گرد کریمی هست

ما را چه غم تا سفره مرد کریمی هست

 

این سفره از روی زمین تا آسمان پهن است

از آسمان هم تا به بالاتر از آن پهن است

 

بالاتر از آن هم خبر آورده جبرائیل

نزد ملائک سفره این خاندان پهن است

 

از یک سر این سفره در یثرب نشانی است

آن یک سر سفره ولی تا بی نشان پهن است

 

این جا دهان میمانان لقمه بگذارند

این جا بساط مهر و لطف میزبان پهن است

 

وقتی که صاحب سفره فرزند علی باشد

جای تعجب نیست بهر دشمنان پهن است

 

هر قدر خواهی ببر کم که نمی آید

هر وقت خواهی بیا این آستان پهن است

 

حاتم از این جا می برد روزی هر سالش

یعنی حسن هر سال مسکینی است دنبالش

 

از هر چه جز عشق تو بیزاری خوشم باشد

در سینه از مهرت نگهداری خوشم باشد

 

گویند بیکاران سراغ سائلی آیند

گر سائلی این است بی کاری خوشم باشد

 

حتی شده یک بار در ماه خدا آقا

مهمان من باشی به افطاری خوشم باشد

 

تنها همین که دوستت دارم الهی شکر

تنها همین که دوستم داری خوشم باشد

 

عصیان شکسته بال پروازم به سویت را

از دوش من بارم تو برداری خوشم باشد

 

وقتی سحرها آسمان ها هم صدای توست

با گوش جان تا صبح بیداری خوشم باشد

 

از گریه بر تو فاطمه خوشحال می گردد

پس در تمام زندگی زاری خوشم باشد

 

برگ برات کربلا که سرنوشت ماست

بسته به امضای تو آقای بهشت ماست

 

گر چه تو هم چون من گدایی مبتدی داری

اما به ما هم باز لطف بی حدی داری

 

باید بنای یک کرم خانه به پا سازند

در هر کجایی که تو رفت و آمدی داری

 

هم وارث صبر امیرالمومنین هستی

هم در شجاعت تو نشان احمدی داری

 

آدم به حُسن نور تو مرد عبادت شد

یعنی که هر جا نامت آید معبدی داری

 

رعشه به اندامت به هنگام نماز افتد

باران اشکی نیمه شب در مسجدی داری

 

یاد غریبی تو دیشب خواب می دیدم

دیدم که مانند حسینت گنبدی داری

 

آقا شما هم در مدینه گوشه بستر

هم کنج کوچه مقتلی و مشهدی داری

 

روی زمین تو گوش واره دیده ای یک روز

در کوچه ها تو گوش پاره دیده ای یک روز

 
رضا رسول زاده

 

محب العباس(ع) بازدید : 55 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

ای مقتدای دستِ تمام كریم ها

مولای سبز پوش، امام كریم ها

ای چشمه سار فیض خدا كوثر لبت

ای جای چشم فاطمه دور و بر لبت

عالم گدای ریزه خور خوان دست توست

روزی میان سفره ی احسان دست توست

اول امام زاده ی دنیا خوش آمدی

ابن الكریمِ اُمّ ابیها خوش آمدی

اول پدر به حضرت حیدر تو گفته ای

پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته ای

×××

آغوش گرم فاطمه بوی بهار داشت

صبحی كه مادرانه تو را در كنار داشت

آن روز با لبان تو افطار خود گشود

بابا علی كه كام تو را انتظار داشت

قنداقه ات شمیم دل انگیز خویش را

از عطر سیبِ سرخ خدا یادگار داشت

خورشید با نگاه تو از خواب می پرید

پیش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت

پای بساط سفره ی افطاریِ خدا

هفت آسمان ملائكه ی روزگار داشت

عالم به عشقِ خالِ لبت آفریده شد

ور نه خدا به عالم و آدم چه كار داشت

×××

ای نازدانه كودكِ دلبند فاطمه

ای خنده ات بهانه ی لبخند فاطمه

تو چشم خود به روی نبی باز می كنی

جا دارد این كه بَهر همه ناز می كنی

ناز و كرشمه سُنتِ مانده ز عهدِ توست

شهبالِ سبز حضرت جبریل مهدِ توست

غوغاترین، عزیزترین، خوش قدم ترین!

در بینِ ایلِ جود و سخا با كرم ترین

چشمِ بد از قشنگیِ چشمت به دور باد

ملعونه ی حسوده الهی كه كور باد!

 

مصطفی متولی

محب العباس(ع) بازدید : 54 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

 

ما را نشانده اند سر سفرهٔ کریم 

یکباره خوانده اند سر سفرهٔ کریم 

از عرش هم تمام ملائک یکی یکی

گیسو فشانده اند سر سفرهٔ کریم

از بس کریم بود که انگشت بر دهن

یک عده مانده اند سر سفرهٔ کریم

حاتم که هیچ، طایفه ی حاتمان همه

خود را رسانده اند سر سفرهٔ کریم

مهمانِ خوانده هست ولی باز بیشتر

خیل نخوانده اند سر سفرهٔ کریم

...

اصلاً بهشت را به پشیزی نمی خرند

آن ها که مانده اند سر سفرهٔ کریم

 

مهدی صفی یاری

 

تعداد صفحات : 80

درباره ما
Profile Pic
بیت الزهرا (س) در سال 1386 فعالیت های فرهنگی مذهبی خویش را آغاز نمود و با عنایات آن بانوی مکرم وبلاگی با این عنوان به نیت اشاعه فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت طراحی گردید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از مطالب سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 798
  • کل نظرات : 114
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 63
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 68
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 1,675
  • بازدید سال : 17,114
  • بازدید کلی : 158,356