دانشمندي به ديدار مردي زاهد و پرهيزكار رفت و از يكي از آشنايان او سخني زشت نقل كرد .
زاهد گفت : دير به ديدن من آمده اي و اكنون نيز كه آمده اي سه گناه كرده اي : يكي آن كه مرا نسبت به برادر ديني خود بد بين ساخته اي ، دوم آن كه دل راحت و آسوده مرا به اين سخن مشغول ساخته اي ، سوم آن كه خود را در معرض تهمت سخن چيني قرار داده اي.