loading...
واحد فرهنگی هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
محب العباس(ع) بازدید : 124 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

حتی بهشت بی تو معطر نمی شود

خورشید و ماه بی تو منور نمی شود

بی بی! اگرکه روز قیامت نیامدی!

این را بدان بدون تو محشر نمی شود

عالم اگر برای دل من دعا کنند

قطعاً دعای ویژه مادر نمی شود

کوثر تویی و شیر خدا ساقی شماست

حتی علی بدون تو حیدر نمی شود

این در کتاب شیعه و سنی نوشته است

بی خود مقام فاطمه کوثر نمی شود

صدها هزار ضربه شمشیر و تیر و سنگ

با ضرب دست کوچه برابر نمی شود

آثار سوختن پس در جای زخم میخ

با کار خانه فاطمه بهتر نمی شود

بدتر از این همه به خدا زخم بستر است

این تن دگر برای تو پیکر نمی شود

مهدی نظری

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 123 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

چه می شود که به زانوی من توان بدهی 

دوباره صورت خود را به من نشان بدهی

چه می شود که زمان قنوت نیمه شبت

دوباره بازوی خود را کمی تکان بدهی

چه می شود که دگر مثل روزهای قدیم

کنار سفره خودت نان به دستمان بدهی

به جای آنکه شوی پرپر و به خاک افتی

و روح خسته خود را به آسمان بدهی ـ

ـ گل شکسته ی من پا بگیر در این باغ

که باز عطر بهشتی به باغبان بدهی

تو را به جان عزیزت مخواه بنشینم 

به چشم خویش ببینم چگونه جان بدهی

نفس تو می کشی و حال کودکان این است

چه می شود تو اگر جان در این میان بدهی

محسن عرب خالقی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 466 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

چه بگویم از آن گل پرپر

چه بگویم ز داغ نیلوفر

چه بگویم سیاه شد روزم

اول كودكی شدم مضطر

حرف من خاطرات یك لحظه است

لحظه ای كه نبود از آن بدتر

ایستادم به پنجه پایم

تا كنم روبروش سینه سپر

مثل طوفانی از سرم رد شد

دست او بود و صورت مادر

ناگهان دیدمش زمین خورد و

كاری از دست من نیامد بر

بعد از آن قصه بود و خون جگر

دیدن روی قاتل مادر

محمد بیابانی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 141 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

چند روزی است سرم روی تنم می افتد 

دست من نیست كه گاهی بدنم می افتد 

گاهی اوقات كه راه نفسم می گیرد 

چند تا لكه روی پیرهنم می افتد 

باید این دست مرا خادمه بالا ببرد 

من كه بالا ببرم مطمئنم می افتد 

دست من سر زده كافیست تكانش بدهم 

مثل یك شاخه كنار بدنم می افتد 

دست من نیست اگر دست به دیوار شدم 

من اگر تكیه به زینب بزنم می افتد 

سر این سفره محال است خجالت نكشم 

تا كه چشمم به دو چشم حسنم می افتد 

هر كه امروز ببیند گره مویم را 

یا دیروز من و سوختنم می افتد 

چند روزی ست كه من در دل خود غم دارم 

دو پسر دارم و اما كفنی كم دارم


علی اكبر لطیفیان

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 138 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

تنگ غروب بود و ثریا گرفته بود

انگار رنگ چهره دنیا گرفته بود

ماهی که با ستاره خود قصد خانه داشت

آنروز راه خانه آنها گرفته بود

طو فان ظالمانه امواج بی حیا

آرامشی که داشت ز دریا گرفته بود

میخواست پر بگیرد از آن کوچه سیاه

اما هوای پرزدن آنجا گرفته بود

صیاد سررسید و دوتا صید خویش را

در دام خویش بی کس و تنها گرفته بود

با نیت گر فتن نامه ز دست او

فکری پلید در سر او پا گرفته بود

هر کینه ای که از یل شهر مدینه داشت

در دست خویش برده و بالا گرفته بود

وقتی وزید خرمن رویش به باد داد

گلبرگهای یاس زمین را گرفته بود

دیوار دردش آمد از آن ضربه ای که خورد

از بس که خوب ضربه او جا گرفته بود

از آن به بعد بود که در بین خانه هم

خورشید روی زهره زهرا گرفته بود

از آن به بععد بود که ابری کبود رنگ

در آسمان خانه مولا گرفته بود


محمدعلی بیابانی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 101 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

تا دست را به قبضه ی شمشیر می برم

عالم گواه می شود این را که حیدرم

فرمان حق رسیده علی جان! صبور باش

بانو نمی شود که از این امر بگذرم

این ها که با طناب به دنبالم آمدند

از یاد برده اند که من مرد خیبرم

امرم به صبر کرده خدا، ور نه هیچ کس

قادر نبود تا که بیاید برابرم

دست خدا اگر که به روی دلم نبود

هرگز طناب خیره نمی شد به پیکرم

بانو! بمان تو را به خدا پشت در نرو

هی آیه آیه زرد نشو فصل کوثرم

اصلاً مهم که نیست برایم تمام شهر

دشمن شوند، تا که تویی یار و یاورم

علی اصغر ذاکری

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 130 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی كه راه كوچه را سد كرده بودند

انبوه غم بر قلب احمد كرده بودند

اول فدك را غصب كردند ، بعد از آن هم

كار پلیدی كه نباید كرده بودند

چون دیده بودند پشت در زهرا نمرده

پس قصد سیلی مجدد كرده بودند

آیا ندانستند از این كوچه بسیار

جمع ملائك رفت و آمد كرده بودند

زهرا چنین می گفت با خود كاش قبل از

سیلی زدن این بچه را رد كرده بودند

دور از نگاه مرتضی هر گوشه طفلی

آرام اما گریه بی حد كرده بودند !

زهرا كه رفت رحمت زشهر هم رخت بربست

این طایفه با خود چقدر بد كرده بودند

بعد از فراق فاطمه این خانواده

زان كوچه آیا رفت و آمد كرده بودند ؟

از كودكی در پاسخ این یك سوالم

از چه مسیر كوچه را سد كرده بودند ؟

یاسر مسافر

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 141 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

دستی زمخت راه نگاه مرا گرفت

قلب خدا ز دیدن این ماجرا گرفت

دیدم سپاه غصه حسن را احاطه کرد

در صحن چشم های ترش غم عزا گرفت 

با رعدو برق سیلی کوبنده ی غضب

ابری سیاه دیده ی من را فرا گرفت

نامرد بابت همه ی کشته های بدر

از دختر رسول خدا خونبها گرفت

بر نقش یاس گوشه ی پایین معجرم

از خون سرخ لاله ی گوشم حنا گرفت

دیدم زمان بوسه ی آجر به معجرم

در کوچه رقص بشکن ابلیس پا گرفت

وحید قاسمی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 125 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

دستی زمخت راه نگاه مرا گرفت

قلب خدا ز دیدن این ماجرا گرفت

دیدم سپاه غصه حسن را احاطه کرد

در صحن چشم های ترش غم عزا گرفت 

با رعدو برق سیلی کوبنده ی غضب

ابری سیاه دیده ی من را فرا گرفت

نامرد بابت همه ی کشته های بدر

از دختر رسول خدا خونبها گرفت

بر نقش یاس گوشه ی پایین معجرم

از خون سرخ لاله ی گوشم حنا گرفت

دیدم زمان بوسه ی آجر به معجرم

در کوچه رقص بشکن ابلیس پا گرفت

وحید قاسمی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 124 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

چقدر آرد نشسته است روی دامانت

فدای گردش دستاس آسیا بانت

از آن زمان که تو را از بهشت آوردند

نشسته اند ملایک سَرِ خیابانت

همیشه فصل بهاری - همیشه سر سبزی

اگر چه پر شده از برگ زرد گلدانت

ببین که پلک خدا هم به هق هق افتاده است

به گریه های کبودِ بدون پایانت

سرِ مزار تو حتی مدینه مَحرم نیست

خدا برای همین است کرده پنهانت

اَلا مسافر گندم نخورده ی دنیا

چقدر آرد نشسته است روی دامانت

علی اکبر لطیفیان

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 163 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (0)

جارو بدست می شوی و کار می کنی

داری برای خانه غذا بار می کنی

شکر خدا که پا شده ای راه می روی

مثل قدیم با همه رفتار می کنی

فضه برای تو اینجاست فاطمه

تقسیم کار با تن بیمار می کنی

لبخند می زنی دلم آرام تر شود

یا سقف خانه بر سرم آوار می کنی

وقتی سوال می کنم امروز بهتری

جارو بدست می شوی و کار می کنی


حسین رستمی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 131 چهارشنبه 23 فروردین 1391 نظرات (0)

خاکستر این لانه اصلا دیدنی نیست

آتش در این کاشانه اصلا دیدنی نیست

در پیش چشمان ترِ یک شمع خاموش

افتادن پروانه اصلا دیدنی نیست

وا می‌شد این در رو به اقیانوس و امروز

پشت در این خانه اصلا دیدنی نیست

دستان ساقی بسته و ساغر شکسته

خون بر درِ میخانه اصلا دیدنی نیست

وقتی بیفتد چادر خاکی، خدایا! 

هم از سر و هم شانه اصلا دیدنی نیست

بر صورت معصوم یک زن جای یک دست

ـ یک دست نامردانه ـ اصلا دیدنی نیست

باور کنید افتادن یک مرغ زخمی

بین چهل دیوانه اصلا دیدنی نیست

«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم...»

نه رفتن جانانه اصلا دیدنی نیست


قاسم صرافان

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 116 چهارشنبه 23 فروردین 1391 نظرات (0)

تو که رکن تمام کائناتی

چرا با کودکان کم التفاتی

گمانم قبل تو زینب بمیرد

شنیده ناله ی عجل وفاتی

****

تمنای دل زینب همینه

که روی زانو مادر بشینه

الهی این چه درد بی دوائی است

که دختر روی مادر را نبینه  

جواد حیدری 

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 122 چهارشنبه 23 فروردین 1391 نظرات (0)

غم دوران من گردد یتیمی

که هم پیمان من گردد یتیمی

من از قد کمانت حتم دارم

بلای جان من گردد یتیمی
****

نمی گویم که تو نا مهربانی

زبس خون رفته از تو ناتوانی

دلم خواهد در آغوشم بگیری

چه سازم که شکسته استخوانی
****

مکن مخفی به سینه آه، مادر

مرا کن از غمت آگاه ،مادر

مشو راضی پس از تو زنده باشم

گل خود را ببر همراه ،مادر
****

همی گردم به دنبال بهانه

زنم بوسه به جای تازیانه

چو لبخند از لبانت رفته مادر

صفائی نیست در این آشیانه
****

جواد حیدری 

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 112 چهارشنبه 23 فروردین 1391 نظرات (0)

دم آخـر وصـیـتـی دارم

ای علی جان به خاطرت بسپار

نیمه شب ها حسـیـن دلـبـنـدم

با لـب تـشـنـه می شود بیدار

بار سنگین این وصیـت را

از سر شانه های من بردار

قبل خوابیدنش عزیـز دلـم

ظرف آبی برای او بگذار

گریه کردم زغربتش دیشب 

تا سحر سوختم برای حسین 

با همین دست ناتوان امروز 

پیرهن دوخـتم برای حسین

کفنش را به زیـنـبـم دادم

حرف های نگفته را گفتم

چند ساعت برای دختر خود

فقط از رنج کربلا گفـتـم

وحید قاسمی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 123 سه شنبه 22 فروردین 1391 نظرات (0)

خدایا گنج با گنجینه ام سوخت

میان شعله ها آیینه ام سوخت

چنان مسمار در قلبم فرو رفت

که محسن گفت مادر سینه ام سوخت

****

چو می اُفتد به چشمم گاهواره

نفس می گردد از غم پُر شماره

الهی كاش محسن در برم بود

نمی شد قلبم از كین پاره پاره

محب العباس(ع) بازدید : 232 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (5)

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود                 خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
 ای كه ره بستی میان كوچه ها بر فاطمه             گردنت را می شكست آنجا اگر عباس بود 

مراسم عزاداری به مناسبت ایام فاطمیه از سه شنبه 5 اردیبهشت 

لغایت 

جمعه 8 اردیبهشت  ساعت 21

با مداحی : کربلایی جواد سلطانی ، محمد قاسمی ، ابراهیم خانجانی، جعفر ابوالفتحی و سعید خدادادی

آدرس : شهرک فردوس - خیابان شهید بیگلو - کوچه شهید رجبلو

بیت الزهرا

 

محب العباس(ع) بازدید : 143 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی 
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند 
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود...

بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتن...

شادی روح شهدا صلوات

محب العباس(ع) بازدید : 112 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .
نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!)

معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته.

شادی روح شهدا صلوات

محب العباس(ع) بازدید : 121 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

به بزرگي گفتند : هرگاه براي فلان شخص قرآن ميخوانند بيهوش ميشود .
او گفت با او قرار بگذاريد تا روي ديوار بنشيند . آن گاه ازآغاز تا پايان قرآن را براي وي بخوانيد . اگر بيهوش شد و از روي ديوار افتاد بدانيد راست ميگويد . در غير اين صورت ...........

محب العباس(ع) بازدید : 148 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

آنان که علی را خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند
یکی از راویان حدیث می گوید: 
پس از مراسم حج نزد ابوذر رفتم و به او گفتم:« ای ابوذر، پس از وفات پیامبر، حوادثی پیش آمده و من از اختلاف میان مردم و تعیین امام پس از پیامبر نگرانم. نظر تو چیست و چه توصیه‌ای می‌کنی؟» 
ابوذر گفت:« از کتاب خدا (قرآن) جدا مشو و همواره همراه علی بن ابی طالب باش. گواهی می‌دهم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:« علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد. او صدیق اکبر (بزرگترین راستگو) است و حق و باطل را از هم جدا می کند.»

محب العباس(ع) بازدید : 134 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

آنان که علی را خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند

يكي از ياران حضرت علي (ع) از ايشان پرسيد : آيا به گناهكاران امت اسلام مي توانيم سلام كنيم ؟ 
مولا پاسخ دادند : ميبيني كه خداوند اينان را شايسته يكتا پرستي ميداند . آنگاه تو آنها را شايسته سلام كردن نميداني ؟ 

محب العباس(ع) بازدید : 141 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

ماموران هارون الرشید ،بهلول را گرفتند و پیش او بردند و گفتند : این آدم دروغ گو

در شهر شایع کرده است که خلیفه دار فانی را وداع گفته اند .

خلیفه با عصبانیت پرسید: چرا دروغ به این بزرگی گفته ای ؟ 
بهلول جواب داد:
من تقصیری ندارم قربان !
دیدم مامور های شما در حق مردم ظلم و کوتاهی می کنند ،مطمئن شدم که حتما 
شما مرده اید .و اگر نه چرا آن ها جرات کرده اند و از حد خودشان تجاوز می کنند ؟!!! 

محب العباس(ع) بازدید : 130 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی هارون الرشید امر کرد تا جایزه به بهلول بدهند و چون جایزه را به او دادند نگرفت او را رد کرد و گفت :این مال را به افرادي بدهید که از آن ها گرفته اید 
و اگر این مال را به صاحبش بر نگردانید  روزی خواهد رسید که از
خلیفه مطالبه شود ولی در آن روز دست خلیفه خالی و چاره ای جز ندامت و 
پشیمانی نداشته باشد .
هارون از شنیدن این کلمات بر خود لرزید و به گریه افتاد و گفتار بهلول را تصدیق نمود .

محب العباس(ع) بازدید : 126 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

فقيري نزد پيامبر (ص) رفت . مرد ثروتمندي نيز پيش آن حضرت بود چون فقير نزديك آنها شد مرد ثروتمند لباس خود ار جمع كرد تا به فقير ماليده نشود .
پيامبر (ص) فرمود : چه چيز سبب شد تا تو چنين كني ؟ آيا ترسيدي چيزي از تهيدستي او به تو يا از ثروت تو به وي برسد ؟ 
ثروتمند گفت : اي پيامبر خدا اكنون كه چنين فرمودي نيمي از آنچه من دارم براي او باشد . 
پيامبر (ص) از فقير پرسيد آيا اين بخشش را ميپذيري ؟
فقير گفت : نه 
پيامبر (ص) فرمود : چرا ؟ 

فقير پاسخ داد : ميترسم من نيز دچار غروري شوم كه او هم اكنون دچار آن است .

محب العباس(ع) بازدید : 135 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

آنان که علی را خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند

در جنگ جمل، عایشه به مردی از قبیله «ضبّه» که زمام شتر او را گرفته بود، گفت: تو علی بن ابی طالب را در کجا می بینی؟ گفت: این است که ایستاده و دستش را به سوی آسمان برداشته است. عایشه نگاه کرد و گفت: ما اَشْبَهَهُ بِاَخیه (چه قدر به برادرش شبیه است!) مرد گفت: برادرش کیست؟ عایشه گفت: رسول الله(ص) مرد گفت: دیگر کسی مرا نخواهد دید که با مردی بجنگم که برادر پیغمبر(ص) است. آن گاه مهار ناقه را از دست انداخت و به سوی علی(ع) رفت.

محب العباس(ع) بازدید : 152 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

روز عاشورا


بعد از عملیات خیبر زمانی كه جاده بغداد - بصره را از دست دادیم و فقط جزایر برای ما باقی ماند، حضرت امام اعلام فرمودند كه جزایر به هر قیمتی باید حفظ شود كه من بلافاصله به شهید كاظمی فرمانده پد غربی، شهید باكری و زین الدین در پد وسط و حاج همت در پد شرقی اطلاع دادم. از همه مهمتر به دلیل وجود چاه‌ها‌ی نفت پد غربی بود كه مانند ابر انبوه، گلوله،خمپاره و بمب از آسمان بر آن می‌بارید. شهید كاظمی در آن موقعیت، مقاومت بی سابقه‌ای از خود نشان داد، انگشتش قطع شد و وقتی برگشت سر و صورتش خاكی، سیاه و دودی بود و چند شبانه روز بود كه نخوابیده بود. وقتی به او خسته نباشید گفتم و او را بوسیدم گفت: وقتی دستور امام (ره) را به من گفتی، دیگر نفهمیدم چه شد، بچه‌ها‌ را جمع كردم و گفتم كه اینجا كربلاست، الان عاشورا است و باید به هر قیمتی اینجا را حفظ كنیم. 
منبع : وبلاگ غریب ها

محب العباس(ع) بازدید : 130 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

آورده اند که شخصی به نزد خلیفه هارون الرشید آمد و ادعای دانستن علم نجوم 
نمود .
بهلول در آن مجلس حاضر بود و اتفاقا آن منجم کنار بهلول قرار گرفته بود بهلول 
از او سوال نمود آیا می توانی بگویی در همسایگی تو که نشسته ؟
آن مرد گفت: نمی دانم .
بهلول گفت :
توکه همسایه ات را نمی شناسی چه طور از ستاره های آسمان خبر می دهی آن
مرد از حرف بهلول جا خورده و مجلس را ترک نمود.
محب العباس(ع) بازدید : 133 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد... 

دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی... 

ملا قبول کرد، شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. 

گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است !!! 

دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی ! 

ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید... 

دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا ، انگار نهاری در کار نیست ؟! 

ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده ! 

دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود... 

ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم...! 

دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید؟! دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده !!! 

گفتند : ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند ؟! 

ملا گقت : چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟

محب العباس(ع) بازدید : 123 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (1)

آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود .
شیادی چون شنیده بود که بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت : 
اگر این سکه ها را به من بدهی در عوض ده سکه که همین رنگ است به تو
می دهم !!
بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است و ارزشی 
ندارد و به آن مرد گفت به یک شرط قبول می نمایم!
اگر سه مر تبه مانند الاغ عرعر کنی شیاد قبول نمود و مانند الاغ عرعر نمود .
بهلول به او گفت
خوب الاغ چون تو که به این خریت فهمیدی سکه در دست من است از طلاست 
من نمی فهمم که سکه های تو از مس است !!!!
آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .

محب العباس(ع) بازدید : 143 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (1)

شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.


بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کنند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است. 


بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند!

شادی روح شهدا صلوات

محب العباس(ع) بازدید : 137 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

اولين عملياتي بود كه شركت مي‌كردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوي مواضع دشمن، در دل شب عراقي‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سيم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم.


ساكت و بي صدا در يك ستون طولاني كه مثل مار در دشتي مي‌خزيد جلو مي‌رفتيم. جايي نشستيم. يك موقع ديدم يك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس مي‌زند. كم مانده بود از ترس سكته كنم. فهميدم كه همان عراقي سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبيدم توي پهلويش و فرار را بر قرار ترجيح دادم.


لحظاتي بعد عمليات شروع شد. روز بعد در خط بوديم كه فرمانده گروهان مان گفت: «ديشب اتفاق عجيبي افتاده، معلوم نيست كدام شير پاك خورده‌اي به پهلوي فرمانده گردان كوبيده كه همان اول بسم الله دنده هايش خرد و روانه بيمارستان شده.»

از ترس صدايش را در نياوردم كه آن شير پاك خورده من بوده ام.

گردآوري: عبدالرحيم سعيدي راد
منبع: تابناک

محب العباس(ع) بازدید : 132 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

یک ملا و یک درويش كه مراحلي از سير و سلوك را گذرانده بودند و از ديري به دير ديگر سفر مي كردند، سر راه خود دختري را ديدند در كنار رودخانه ايستاده بود و ترديد داشت از آن بگذرد.. وقتي آن دو نزديك رودخانه رسيدند دخترك از آن ها تقاضاي كمك كرد. درويش بلا درنگ دخترك رابرداشت و ازرودخانه گذراند.
دخترك رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتي طولاني را پيمودند تا به مقصد رسيدند. در همين هنگام ملا كه ساعت ها سکوت كرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزيز! ما نبايد به جنس لطيف نزديك شويم. تماس با جنس لطيف برخلاف عقايد و مقررات مكتب ماست. در صورتي كه تو دخترك را بغل كردي و از رودخانه عبور دادي.» درويش با خونسردي و با حالتي بي تفاوت جواب داد: « من دخترك را همان جا رها كردم ولي تو هنوز به آن چسبيده اي و رهايش نمي كني.»

محب العباس(ع) بازدید : 153 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست زیرا : 

اگر بسیار کار کند می گویند احمق است .

اگر کم کار کند می گویند تنیل است . 

اگر بخشش کند می گویند افراط است . 

اگر جمعگرا باشد می گویند بخیل است . 

اگر ساکت و خاموش باشد می گویند لال است . 

اگر زبان آوری کند می گویند وراج و پررو گوست .

اگر روزه بر آرد و شب ها نماز شب بخواند می گویند ریا کار است . 

اگر نخواند می گویند کافر است و بی دین . 

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد و جز از خداوند نباید از کسی ترسید .  
به نقل از وبلاگ غريب ها

محب العباس(ع) بازدید : 1385 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

گذشته نیمه ای از شب خدایا

رسیده جان شب بر لب خدایا

فقان از سینه تا لاهوت می رفت

به روی شانه ها تابوت می رفت

****

علی زین غم چنان مات است و مبهوت

که دستش را گرفته دست تابوت

دریغا از علی با آن دلیری

کند تابوت زهرا دستگیری
****

ز سخن افتاده ای با من ولی

پاسخم گو من علی هستم علی

خیز رفع غم از این غمناک کن

باز هم اشک علی را پاک کن

****

یک طرف خیل رسل دنبال او

یک طرف احمد به استقبال او

مرحمی خرج دل چاکم کنید

در کنار فاطمه خاکم کنید

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 124 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

پشت در بال و پرم آتش گرفت

سوختم پا تا سرم اتش گرفت

با گلت سیلی نمی دانم چه كرد!

پلك چشمان ترم آتش گرفت

دست ان نامرد داغ از كینه بود

زد به رویم معجرم اتش گرفت

من كیم پروانه ای پر سوخته

كز غمتن خاكسرتم آتش گرفت

گرم عشقت بودم از خود بی خبر

بین شعله پیكرم آتش گرفت

با تماشای تن خونین من

قلب زینب دخترم آتش گرفت

بانگ سر دادم كه ای فضه بیا

نازدانه گوهرم آتش گرفت

بی كسی ات شعله بر جانم گرفت

سینه شعله ورم اتش گرفت

ناله می زد رحمه للعالمین

آه!یارب!كوثرم آتش گرفت

روضه خوانم شد خدا و بانگ زد

دختر پیغمبرم آتش گرفت

مجتبی روشن روان

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 137 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

خدا نصیب كسی همچو من بلا نكند

به داغ یار گرفتار و مبتلا نكند

به كنج خانه نشستن غریب و بی یاور

مصیبتی است كه صد مرحمش دوا نكند

كسی كه خار به چشم و بلا به جان دارد

به غیر مرگ برایش كسی دعا نكند

دلی شسكته و خانه نشینی مردی

برای خانه بی مادری خدا نكند

به یك كلام چو خواهم غمت كنم تعریف

خوشی به زندگی ام بعد تو وفا نكند

دریغ و درد كه غیر از نوازش بابا

كسی تسلی زینب در این عزا نكند

بود شبیه تو عجل وفاتی ام بر لب...

مگر كه خالق من حاجتم روا نكند


محمود ژولیده

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 137 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

باز هم فاطمیه بازهم اشکهای بی قرار 
بازهم چادر خاکی خون جامانده به دیوار 
بازهم خاطرات میخ ودردپهلو 
بازهم بغض گره خورده با اه در گلو 
بازهم خاطرات مجتبی وخون ودر 
باز هم خاطرات محسن نشکفته پرپر


خانم احمدزاده

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 144 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (1)

دیگر گلی شبیه تو پرپر نمی شود

زین پس کسی به قدر تو لاغر نمی شود

دستی که زیر چادر خود می کنی نهان

دیگر سپر به یاری حیدر نمی شود

وقتی که راه می روی از دست من بگیر

دیوار هم برای تو یاور نمی شود

گرچه پس از تو مونس این کودکان شوم

اما کسی به خوبی مادر نمی شود

نام فراق می بری و می کشی مرا

این خانه ام پس از تو منور نمی شود

شهر مدینه ظرفیت پاکی ات نداشت

یثرب پس از تو شهر پیمبر نمی شود

بالای درب خانه ی حیدر نوشته اند

هر سوره ای که سوره ی کوثر نمی شود


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

تعداد صفحات : 20

درباره ما
Profile Pic
بیت الزهرا (س) در سال 1386 فعالیت های فرهنگی مذهبی خویش را آغاز نمود و با عنایات آن بانوی مکرم وبلاگی با این عنوان به نیت اشاعه فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت طراحی گردید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از مطالب سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 798
  • کل نظرات : 114
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 472
  • باردید دیروز : 350
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,187
  • بازدید ماه : 4,680
  • بازدید سال : 20,119
  • بازدید کلی : 161,361