loading...
واحد فرهنگی هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
محب العباس(ع) بازدید : 132 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

هر کجا نام تو بردیم فقط سوخته ایم

سوختن را ز سراپای تو آموخته ایم

غزلی گرم به یاد نفس سوزانت

روز و شب زمزمه کردیم که دل سوخته ایم

گفتنی های تو را هرچه که می شد گفتیم

رازها را به دل سوخته اندوخته ایم

هر کجا مجلس غم خوانی تو بر پا بود

خون دل ریخته از دیده و افروخته ایم

غم پهلوی تو در سینه ی ما عقده شده

چشم را بر فرج منتقمت دوخته ایم


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 140 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

آفریدند تو را مادر عالم باشی

آفریدند تو را تا که مقدم باشی

آفریدند تو را پیش تر از هرچه که هست

تا که محبوبه ی حق باشی و اعظم باشی

آفریدند تو را نور دهی چون خورشید

مایه ی روشنی عالم و آدم باشی

آفریدند تو را پاک تر از حور و ملک

که تو پاکیزه تر از حضرت مریم باشی

اسوه ی ناله و اشک و غم و دردی زهرا

که تو مظلومه ترین بانوی عالم باشی

یثرب از گریه ی تو یک شب آرام ندید

لحظه ای بود مگر فاطمه بی غم باشی ؟

به کبودی تو سوگند محبان توایم

تو دعا گوی اهالی محرم باشی


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 115 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

از اشک های چشم تو زمزم درست شد

از ناله های نیمه شبت غم درست شد

با یاری ملائکه در هیئت خدا

از چادر سیاه تو پرچم درست شد

اول تو آفریده شدی شک نمی کنم

زآن پیشتر که طرح دو عالم درست شد

وقتی به شکل انسیه ی کاملی شدی

از باقی گلت گل ما هم درست شد

ما را طلایه دار غم تو نوشته اند

از آن زمان که غصه و ماتم درست شد

از ما سوال و از تو جوابی ، اگر دهی...

تابوت لاغر تو چرا خم درست شد ؟

ما نوکر حسین غریب شما شدیم

از فاطمیه ای که محرم درست شد


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 135 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

بر جانماز وقت دعای شبانه ها

تازه شوند درد همه تازیانه ها

چون اشک روی گونه ی من غلط می خورد

از زخم صورتم کشد آتش زبانه ها

از من دعا به یک یک همسایه ها رسید

شد ناسزا نصیبم از آمین خانه ها

من نان خشک و آب سر سفره می نهم

پر می کند خلیفه ی غاصب خزانه ها

من خرج گشته ام به خدا در ره علی

با استناد کردن بر این نشانه ها

روی کبود و موی سفید و قد هلال

هستند اوج روضه ی من در ترانه ها

بر رنگ زیر چشم ترم غبطه می خورند

تا روز حشر رنگ همه سرمه دانه ها

فضه به موی زینب من شانه می زند !

کاری که بر نیاید از این کتف و شانه ها

رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 138 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

در کنار ناله های آخرت بانوی من

غربتم شد آشکار از لرزش زانوی من

می روی ای یک تنه لشکر برایم ، فاطمه

یاور نه ساله ی حیدر ، همه نیروی من

دوستان دشمن شدند و دشمنان افزون شدند

بعضی اصحاب خودم در آمدند بر روی من

برخی از خویشان من در مسجد و بازار هم

راه خود کج می کنند تا که نیایند سوی من !

مردم شهر از هراس قطع بیت المالشان

ترس دارند تا که بنشینند در پهلوی من !

بی صفت بی من تو را دید و به تو رحمی نکرد...

کاش جای بازویت می زد به دو بازوی من

ای غروب آفتاب عمر تو مرگ علی

پشت ابر تیره پنهانی چرا مه روی من

امشبی که گفته ای تنها بشویم جسم تو

یک نفر باید بیاید بهر شستشوی من

رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 128 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

دوباره شب شده چشمان ماه بیدار است

دوباره شب شده دل تنگ دیدن یار است

سر مزار تو می آیم و ز طفلانم

نهان نمودن این راز سخت و دشوار است

ز جای خیز که حیدر رسیده زهرا جان

ز جای خیز که اکنون زمان دیدار است

ز زیر خاک بتاب ای همیشه مهتابم

ببین که دیده ی من بی حضور تو تار است

حسن هنوز از آن روز تلخ بد خواب است

به این قبیل مصیبات علی گرفتار است

هنوز بوی تو از خشت های خانه رسد

هنوز رنگ و لعابت به روی دیوار است

کنار خانه ی مان رد خون تو باقی ست

شنیده ام ز سر آن غلاف و مسمار است

برای مرگ علی گریه ی تو کافی بود

ولی همیشه مدینه به فکر آزار است

تو را زدند و به من نیز تسلیت گفتند

فلک ببین که چگونه مرا هواداار است

به روی دوش گذارم غم تو را زهرا

میان شهر که این داغ را خریدار است ؟

تو زیر خاکی و حیدر غریب تر از پیش

کنار قبر تو چشمش چو ابر پر بار است

دوباره شب شده زهرا بخواب آسوده

سه ماه می شود این چشم خسته بیدار است

رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 161 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

ای آب گشته شمع شبستانی علی

ای ماتم تو باعث ویرانی علی

از آن زمان که رفته ای از خانه فاطمه

جز غم کسی نیامده مهمانی علی

رفتی و پر کشیده صفا از سرای من

چون زلف زینب است پریشانی علی

اهل مدینه هم همه شب گریه می کنند

با این نوای شام غریبانی علی

هر نیمه شب مزار تو را شستشو دهد

دو آسمان ابری و بارانی علی

سنگینی غم تو مرا بر زمین زده

برخیز و بشنو آه نیستانی علی

رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 148 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

شکسته قامتی ای یار نیمه جان علی

چه بی فروغ شدی ماه آسمان علی

مرا به خاک نشانده قد هلالی تو

گرفته سوسوی چشمان تو توان علی

نفس نفس زنی و ذره ذره آب شوی

چه زود پیر شدی همسر جوان علی

سه ماه شد که سخن با علی نمی گویی

سه ماه شد که ندادی رخت نشان علی

همیشه بسترت از برگ های لاله پر است

گل خزان زده ی سرخ بوستان علی

کسی سراغ تو را از علی نمی گیرد

مدینه مرگ کند آرزو به جان علی

گرفته ام ز غریبی بغل دو زانویم

که تاب آورد این داغ بی کران علی ؟

اگر چه بین خسوفی هنوز ماه منی

بتاب بر من و بر این ستارگان علی

بیا و این دم آخر برای دل خوشی ام

بخند تا که نمردم ، بخند جان علی


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 151 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

ای دل خوشی خانه ام ، ای بانوی حرم

با خود مبر صفا ز سرای محقرم

ای تازیانه خورده پرستوی من مرو

چهره کبود پر مکش از لانه ، بی پرم

شد فرصتی که خوب تماشا کنم تو را

فهمیده ام که وای چها آمده سرم

من التماس می کنم ای فاطمه بمان

بگشا دو چشم زخمی خود ، بین که حیدرم

مسجد نشسته بودم و گفتند...فاطمه...

گفتم که وای خاک دو عالم شده سرم

این راه را ببین که زمین خورده آمدم

برخیز که به جز تو کسی نیست یاورم

بر خیز با دو دست شکسته تو پاک کن

یک بار دیگر اشک من از دیده ی ترم

بر خیز یا مرا تو به همراه خود ببر

برخیز یا بگو که چسان از تو بگذرم

کابوس زخم هات رهایم نمی کند

تا مرگ ، یاد سرخی گل های بسترم

رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 128 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

آب شدم بس به زمین خون ز سرم ریخت

بال پریدن نمانده بس که پرم ریخت

"خانه ی حیدر" نه شده "گلشن زهرا"

با نفسم لاله ز بس دور و برم ریخت

پشت در خانه که افتادم علی گفت :

"وای که بی یار شدم من ، سپرم ریخت"

سوخت در و ، سست شد و ، روی من افتاد

داد زدم فضه بیا که ثمرم ریخت

دست علی بسته بود و دست همه باز !

از اثر هجمه ی شان برگ و برم ریخت

***

حرف ز تابوت زدم زینب من مرد

خاک یتیمی به سرش گل پسرم ریخت


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 149 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

با سوز مادرانه فقط گریه می کنی

هر شب به یک بهانه فقط گریه می کنی

یک شب ز درد سینه فقط آه می کشی

یک شب ز درد شانه فقط گریه می کنی

می ترسم این سه ساله ی تو کم بیاورد

وقتی میان خانه فقط گریه می کنی

حنانه ام به جان علی آب رفته ای

روزانه و شبانه فقط گریه می کنی

هنگام پخت نان که کمی از دل تنور

آتش کشد زبانه فقط گریه می کنی

من که ندیده ام که چگونه تو را زدند

از درد تازیانه فقط گریه می کنی

حرفی که با علی غریبت نمی زنی

آرام و مخفیانه فقط گریه می کنی

بعد از هزار سال تو بر غربت علی

بانوی بی نشانه فقط گریه می کنی


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 99 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

اسما بیا که با تو کمی درد و دل کنم

این خاک های چادرم از اشک گل کنم

این روزها تو بانوی این خانه گشته ای

خواهر ! برای فاطمه پروانه گشته ای

اسما ببخش ، جاروی این خانه هم زدی

بر گیسوی سه ساله ی من شانه هم زدی

آخر خمیده قامت و بازو شکسته ام

ساحل نشین و کشتی پهلو شکسته ام

آهسته زیر پیرهنم را نگاه کن

گل زخم های روی تنم را نگاه کن

باید که مرهمی روی زخم پرم کشی

حیدر رسید ، چادر من بر سرم کشی

بر روی سینه م از در خانه نشانه ماند

بر دور بازویم اثر تازیانه ماند

حالا بگو چگونه راحت نفس کشم

با دردرهای عمق جراحت نفس کشم

پهلو به پهلویم مکن اسما که اینچنین

خون دوباره می چکد از پهلویم زمین...

...باید دوباره بستر من را عوض کنی

خونی شده تو معجر من را عوض کنی

دیدی اگر که گرم مناجات هر شبم

اسما بیا که دور ز چشمان زینبم

آن بغچه ای که جبرئیل آورده وا کنی

تا اینکه سهم خلعتی ام را سوا کنی

چیزی نمانده زائر روی پدر شوم

آماده ی سفر بدون همسفر شوم

بر درد حیدر و حسنم گریه می کنم

بر طفل مانده بی کفنم گریه می کنم


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 159 یکشنبه 13 فروردین 1391 نظرات (0)

این سرخ جامه ی بدنش را عوض کنم ؟

یا دستمال زخم تنش را عوض کنم ؟

افتاده ام به پای پرستوی زخمی ام

شاید که قصد پر زدنش را عوض کنم

اسما بیا کمک بده هنگام غسل یاس

وقتش شده که پیرهنش را عوض کنم

پر کرده خون تازه زمین حیاط را

باید دوباره من کفنش را عوض کنم

زینب نشسته پشت در و ... یاد فاطمه ...

باید که جای سوختنش را عوض کنم

باید که بعد رفتن زهرا به شیوه ای

رویای هر شب حسنش را عوض کنم

تقدیر ما نوشته خدا و نمی شود

شام فراق دل شکنش را عوض کنم


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 140 یکشنبه 13 فروردین 1391 نظرات (0)

می خواستم که یار تو باشم ولی نشد

فصل خزان بهار تو باشم ولی نشد

می خواستم قرار دل بیقرار من

یک عمر در کنار تو باشم ولی نشد

رفتم به کوچه دست خودم را سپرکنم 

همپای ذوالفقار تو باشم ولی نشد

گفتم اگر چه رفته پدر ، می شود علی

مهتاب شام تار تو باشم ولی نشد

می خواستم که نان بپزم روز آخری

بانوی خانه دار تو باشم ولی نشد

این درد بازو عاقبت از تو مرا گرفت

می خواستم کنار تو باشم ولی نشد

رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 127 یکشنبه 13 فروردین 1391 نظرات (0)

این سرخ جامه ی بدنش را عوض کنم ؟

یا دستمال زخم تنش را عوض کنم ؟

افتاده ام به پای پرستوی زخمی ام

شاید که قصد پر زدنش را عوض کنم

اسما بیا کمک بده هنگام غسل یاس

وقتش شده که پیرهنش را عوض کنم

پر کرده خون تازه زمین حیاط را

باید دوباره من کفنش را عوض کنم

زینب نشسته پشت در و ... یاد فاطمه ...

باید که جای سوختنش را عوض کنم

باید که بعد رفتن زهرا به شیوه ای

رویای هر شب حسنش را عوض کنم

تقدیر ما نوشته خدا و نمی شود

شام فراق دل شکنش را عوض کنم


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 125 یکشنبه 13 فروردین 1391 نظرات (0)

بس که لاله می چکد هر شب ز زیر معجرت

با غبانی شد کنارت کار تنها همسرت

بی سپر بودن برای مرد خیبر مشکل است

بی تو خالی می شود پشت یگانه همسرت

ای پرستوی علی تنها مرو از لانه ام

من چه سازم بی تو با این نازدانه دخترت

هرچه آمد بر سرت بین در و دیوار شد

ای همای زخمی ام خونین شده بال و پرت

بی علی تنها تو را دیدند و سیلی ات زدند

کاش می شد که بمیرد از غریبی همسرت


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 137 یکشنبه 13 فروردین 1391 نظرات (0)

آتش بلند بود که این در شکسته شد

حرمت ز اهل بیت پیمبر شکسته شد

افتاد تا که سوخته در ، خادمه رسید

فهمید بار شیشه ی کوثر شکسته شد

از بس پیامبر جلوی چشم آن حسود

بوسه به دست و سینه زد آخر شکسته شد

این ماجراست ، مرد زمین خورده همسرش

این ماجراست ، شیر خدا سر شکسته شد

می گفت فضه یا که نمی گفت با علی

از پشت در، چه فایده ، حیدر شکسته شد

آنجا طناب را به گلوی پدر که دید

قلب لطیف و نازک دختر شکسته شد

یک مرد از یهود تعجب نموده بود

بغض گلوی فاتح خیبر شکسته شد

زهرا پی علی و مغیره غلاف را

از بس که زد به بازوی مادر شکسته شد


رضا رسول زاده 

منبع : وبلاگ روضه رضا

محب العباس(ع) بازدید : 139 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)

یک نفر بر گرد مولا با سپر چرخیده بود

بهتر است این که بگویم با پسر چرخیده بود

سرنوشت شیعه را جور دگر می زد رقم 

در به سمت داخل کوچه اگر چرخیده بود

آمده مولا به پای خویش بیعت کرده است 

در تمام شهر این گونه خبر چرخیده بود

تا همین اندازه می گویم که از بس ضرب داشت

یک نفر سیلی زد اما پنج سر چرخیده بود

می شد از طرز قدم هایش بفهمی با شتاب 

دور خود در عرض کوچه یک نفر چرخیده بود

آن که مصداق شریف جمله ی "لولاک..." بود

سمت پهلویش چرا لولای در چرخیده بود؟


مهدی رحیمی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 186 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)

تا سر زند خورشید او از صبح بامش

یک آسمان مست از تماشای مدامش

تا گردباد شوق او در دشت پیچید

صدها رمه آهو نشسته بین دامش

در خطبه زار روح بخش او نشستم

دارد عسل می ریزد از شهد کلامش

او علت پیدایش نور پدر بود

آری پیمبر غبطه خورده بر مقامش

هر پهلوان زانو زده در مکتب او

باید بگیرد درس مردی از مرامش

اصلاً فدک ارزانی دنیایتان باد

وقتی خدا کرده بهشتی را به نامش

تا با دل و جان پاسدار کعبه باشد

احرام آتش بسته در بیت الحرامش

یک روز آهِ آینه باید بگیرد

هر قلب سنگی که شکسته احترامش

سر تا به پایش ذوالفقار است و رشادت

بیرون زده شمشیر مولا از نیامش

باید علی را یک نفر پاسخ بگوید

بغض گلوگیری شده زخم سلامش

در باغ زخمش کربلایی ریشه کرده است

تصویر زینب مانده در قاب قیامش

طوفان وزیده... چادرش بر باد رفته است...

افتاده آتش آه، بر جان خیامش

در انتظارم یک نفر یک روز از راه

شاید بیاید تا بگیرد انتقامش


سید مسیح شاهچراغی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 167 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)

آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده

جبرئیلش به سجود تو سجود آورده

نه... غلط گفتم از آغاز خدا با نورت

نه فقط آن چه که بود، آن چه نبود آورده

سر سجادۀ شب، ماه شب اول ماه

سر تعظیم به پیش تو فرود آورده

باد از خاک سر کوی تو سوغات سفر

یک بغل رایحه عنبر و عود آورده

مادر آب تویی و پدر خاک علی

آب و خاکی که گلم را به وجود آورده

چند قرنی ست که مضمون بلند عمرت

شاعران را به سرِ گفت و شنود آورده

هیزم آورد در خانۀ تو کینه ولی

آتش فاجعه را چشم حسود آورده

ای که هم رنگ بلالت شده دیوار حرم

چه بلایی به سرت آتش و دود آورده

آه... خورشید علی بادِ مخالف چندی ست

در حوالی رخت ابر کبود آورده

باعث سجده به دامان تو در علقمه شد

آن که بر فرق علمدار عمود آورده

محسن عرب خالقی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 122 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)
یا علی دور از تو بر من هر چه شد در کوچه شد

ای دو صد لعنت به اعدا هر چه شد در کوچه شد

در میان کوچه قنفذ بود و ثانی بود و من

فاطمه افتاد از پا هر چه شد از کوچه شد

پیش فرزندم حسن، سیلی به رویم زد عدو

بر گل گلزار طاها، هر چه شد از کوچه شد

گاه گاهی گر به صورت، می گرفتم دست خود

نقش سیلی بود مولا، هر چه شد از کوچه شد

گر دعای دست با یک دست می خوانم مپرس

حل شود آخر معما، هر چه شد از کوچه شد


سید حسن خوشزاد

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 400 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)
یا فاطمه! روز حشر ستّاری کن

دل سوختگان را ز کرم، یاری کن

ما با همه گفتیم که با فاطمه ایم

تـو نیـز بیـــــا و آبـــــروداری کن
سیّد محمّد رستگار
منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 1213 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)

«یک جهان روضه و یک چشم پر از نم داری

آه، آقای غریبم به دلت غم داری»

دردِ بی مادری ای کاش دوایی می داشت

فاطمیّه شده و اشک دمادم داری

صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی

بر درِ خانه ی خود، بیرق ماتم داری

دردِ دل کن که نگویند غریبی آقا

  بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری

  دلِ یعقوبیِ مادر ز فراقت خون است

یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری ؟

  دل ، حسینیّه ی چشمان تو شد مولا جان

  باز هم وقت عزا، یاد مُحرّم داری

  گاه در کوچه و گه کرب و بلا می گریی

  داغ یک پهلو و انگشتر خاتم داری


حمید رمی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 126 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)

هیچ كس نیست كه دستی به دعا بردارد

یا كه باری ز سر شانۀ ما بردارد

هر كه زخمی به تن از خیبر و خندق دارد

آمده تا كه از این خانه دوا بردارد

حُرمت خانۀ ما حُرمت بیت ‌الله است

فاطمه با پدرش شأن برابر دارد

آن قدر زود درِ خانه پر از آتش شد

كه نشد صاحب این خانه عبا بردارد

پسری شد سپر و مادری از پا افتاد

فضه آمد كه مگر فاطمه را بردارد

با پرِ زخمیِ خود راهِ سپاهی را بست

كه علی را ببرد خانه و یا ... بردارد


محمد بختیاری

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 144 شنبه 12 فروردین 1391 نظرات (0)

با من مگو که مادر از چه دلم غمین است
بین ظلم های مردم از قلب پر ز کین است
در بین خانه مردی سیلی به روم می زد
آثار دست وحشی، بر روی این جبین است
این ها خیال کردند ، مردان مسلم هستند
سیلی، لگد به یک زن، گو در کجای دین است
ای کاش با تو مادر، می گفتم این سخن را
که یک حرامزاده، در کوچه در کمین است
یک دست تو به پهلو، دست دگر به دیوار
شرح غم تو مادر، الحق که این چنین است
سیلاب غم برایت جاری کنم شب و روز
اشکم برایت ای جان، با خون دل عجین است
ظلم و جفا و دشنام ، بعد از تو سنگ بر بام
غمگین مباش مادر، تقدیر ما همین است
از اینکه از ولایت کردی ز جان حمایت
روی لب خدا هم ، فریاد آفرین است
این بیت را به خط، زر می نویسم اینک
انگشتر ولا را ، مهر شما نگین است


سروده: جعفر ابوالفتحی

منبع : وبلاگ حرم شاه

محب العباس(ع) بازدید : 159 جمعه 11 فروردین 1391 نظرات (0)

موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربيايند. همه از خوشحالي در پوست نمي گنجيدند. جز عباس ريزه که چون ابر بهاري اشک مي ريخت و مثل کنه چسبيده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فاميلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما براي خودم کسي هستم. اما فرمانده فقط مي گفت: «نه! يکي بايد بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً مي برمت!» عباس ريزه گفت: «تو اين همه آدم من بايد بمانم و سماق بمکم ! » 
  وقتي ديد نمي تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و ناليد: « اي خدا تو يک کاري کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه اي مناجات کرد. حالا بچه ها ديگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ريزه يک هو دستانش پايين آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتي فرمانده تعجب کردند. عباس ريزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزيد. فکري شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نياز کند. وسوسه رهايش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم هاي بي صدا در حاليکه چند نفر ديگر هم همراهي اش مي کردند به سوي چادر رفت. اما وقتي کناره چادر را کنار زده و ديد که عباس ريزه دراز کشيده و خوابيده، غرق حيرت شد. پوتين هايش را کند و رفت تو. 

  فرمانده صدايش کرد: «هي عباس ريزه … خوابيدي؟ پس واسه چي وضو گرفتي ؟ 

  عباس غلتيد و رو برگرداند و با صداي خفه گفت: خواستم حالش را بگيرم ! فرمانده با چشماني گرد شده گفت: «حال کي را؟» عباس يک هو مثل اسپندي که روي آتش افتاده باشد از جا جهيد و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب مي خوانم و دعا مي کنم که بتوانم تو عمليات شرکت کنم. حالا که موقعش رسيده حالم را مي گيرد و جا مي مانم. منم تصميم گرفتم وضو بگيرم و بعد بيايم بخوابم. يک به يک ! » 

  فرمانده چند لحظه با حيرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوي خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفيد مي شدند. يک هو فرمانده زد زير خنده و گفت: «تو آدم نمي شوي. يا الله آماده شو برويم.» عباس شادمان پريد هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خيلي نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمري ماند ، تو خط مقدم نماز شکر مي خوانم تا بدهکار نباشم!» بين خنده بچه ها عباس آماده شد و دويد به سوي ماشين هايي که آماده حرکت بودند و فرياد زد: «سلامتي خداي مهربان صلوات ! »


به نقل از وبلاگ غريب ها

محب العباس(ع) بازدید : 162 جمعه 11 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! 
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی ! 
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!! 
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ 
لقمان جواب داد : 
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .  
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .  
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست... 


محب العباس(ع) بازدید : 112 پنجشنبه 10 فروردین 1391 نظرات (3)

اكثر عمليات ها به خاطر مسائل مختلفي از در اسفندماه انجام مي شد. منطقه جنوب هم گاهي شب هاي بسيار سردي داشت.

يه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع كرد و با صداي بلند گفت: كي خسته است؟ 

گفتيم: دشمن.

صدا زد: كي ناراضيه؟

بلند گفتيم: دشمن

دوباره با صداي بلند صدا زد: كي سردشه؟

ما هم با صداي بلندتر گفتيم: دشمن

بعدش فرماندمون آروم گفت: خدا خيرتون بده حالا كه سردتون نيست مي خواستم بگم كه پتو به گردان ما نرسيده!!! 


نويسنده:قاسم اللهياري فرزند شهيد حسن اللهياري
محب العباس(ع) بازدید : 134 پنجشنبه 10 فروردین 1391 نظرات (2)

روزی خلیفه هارون الرشید باتفاق بهلول به حمام رفت .خلیفه از روی شوخی از 

بهلول سوال نمود اگر من غلام بودم چه ارزش داشتم ؟

بهلول جواب داد : پنجاه دینار .

خلیفه غضبانک شده گفت:

دیوانه تنها لنگی که به خود بسته ام پنجاه دینار ارزش دارد .

بهلول جواب داد من هم فقط لنگ را قیمت کردم ، خلیفه ارزشی ندارد !!!
محب العباس(ع) بازدید : 116 پنجشنبه 10 فروردین 1391 نظرات (1)

چه کسی دیده لب آب بسوزد جگری

روی دست پدری جان بسپارد پسری

چه کسی دیده که لب تشنه ای از سوز عطش

آب در دست و ننوشد به هوای دگری

محب العباس(ع) بازدید : 124 پنجشنبه 10 فروردین 1391 نظرات (1)

دانشمندي به ديدار مردي زاهد و پرهيزكار رفت و از يكي از آشنايان او سخني زشت نقل كرد . 
زاهد گفت : دير به ديدن من آمده اي و اكنون نيز كه آمده اي سه گناه كرده اي : يكي آن كه مرا نسبت به برادر ديني خود بد بين ساخته اي ، دوم آن كه دل راحت و آسوده مرا به اين سخن مشغول ساخته اي ، سوم آن كه خود را در معرض تهمت سخن چيني قرار داده اي.

محب العباس(ع) بازدید : 133 پنجشنبه 10 فروردین 1391 نظرات (0)

علامه حسن زاده آملی:
سینه ی خود را شکافتم، به هر جای آسمان رفتم این سید (خامنه ای) را دیدم. باید قنبر حضرت خامنه ای کبیر بود.

با تشکر از دوستانمان در وبلاگ غریب ها

محب العباس(ع) بازدید : 164 یکشنبه 14 اسفند 1390 نظرات (2)

ما ساده دلیم به دل یار نداریم 

جز حضرت ارباب خریدار نداریم 

با خال به روی بدن خود نوشتیم 

ما لات حسینیم با کسی کار نداریم  

تعداد صفحات : 20

درباره ما
Profile Pic
بیت الزهرا (س) در سال 1386 فعالیت های فرهنگی مذهبی خویش را آغاز نمود و با عنایات آن بانوی مکرم وبلاگی با این عنوان به نیت اشاعه فرهنگ اهل بیت عصمت و طهارت طراحی گردید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان رضایت شما از مطالب سایت ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 798
  • کل نظرات : 114
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 424
  • باردید دیروز : 350
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,139
  • بازدید ماه : 4,632
  • بازدید سال : 20,071
  • بازدید کلی : 161,313